اپرا وینفری

بیوگرافی اپرا وینفری

اپرا وینفری در ۲۹ ژانویه ۱۹۵۴ در می‌سی‌سی‌پی، از مادری نوجوان به دنیا آمد. مادرش ورنیتا لی ۱۸ ساله خدمتکار بود. پدرش ورنن وینفری ۲۰ ساله در ارتش خدمت می‌کرد. ۹ ساله بود که مردی از اقوام به او تجاوز کرد و مدتی بعد هم مورد آزار جنسی دوست مادر و اقوام دیگر قرار گرفت.

مادرش تصمیم داشت او را به کانون اصلاح و تربیت بفرستد، ولی شانس با اوپرا یار نبود و ظرفیت مدرسه تکمیل بود. دیگر راهی نبود جز اینکه با پدرش زندگی کند. به همین دلیل در سال ۱۹۷۱ نزد پدرش در نشویل رفت.

او در سال ۱۹۶۷ از خانه گریخت. در سال ۱۹۶۸ در پی آزارهای جنسی در ۱۴ سالگی باردار شد ولی بچه خود را از دست داد و پسری مرده به دنیا آورد.

مرگ فرزند برای او ضربه سختی بود ولی با خود عهد کرد که زندگی‌اش را تغییر دهد. پدر هم تصمیم گرفت با انضباط و سخت گیری به او کمک کند تا بتواند زندگی‌اش را دگرگون کند. او تحصیلاتش را ادامه داد و پدرش او را تشویق می‌کرد که همیشه بهترین باشد.

اوپرا مجبور بود هفته‌ای یک کتاب بخواند و مطلبی درباره آن بنویسد.  در ۱۷ سالگی گزارشگر رادیو نشویل شد. برای اینکه بتواند به کار در رادیو وتلوزیون ادامه دهد، برای تحصیل به دانشگاه تنسی رفت و در رشته هنرهای نمایشی و ارتباط کلامی مشغول به تحصیل شد و همزمان، به طور نیمه وقت در رادیو محلی مشغول به کار شد. و امروز او یکی از مشهورترین و ثروتمندترین مجری های دنیا به شمار می رود.

در همان دوران ابتدایی کارش ۲ جایزه به عنوان تقدیر از نمایش های اجرایی اش به او تعلق گرفت و باعث شد از مسیر انتخابی اش مطمئن شود.

وینفری شروع کرد به عنوان مجری در برنامه ی تلوزیونی مشغول به کار شود… برنامه ی صبحگاهی که کسی امید نداشت راه به جایی ببرد، اما اپرا، طوری این برنامه صبحگاهی را تبدیل به یک برنامه پرطرفدار کرد که تنها ظرف ۱ سال تبدیل یکی از ۱۰ برنامه پرطرفدار تلوزیون های آمریکا تبدیل شد و نام آنرا تغییر دادند به “شوی اپرا” (Oprah’s Show)

اپرا بعدها در فیلم مشهور رنگ ارغوان به کارگردانی استیون اسپیلبرگ نفش آفرینی کرد و نامزد جایزه اسکار نیز شد.

اما چه کسی واقعا میتوانست حدس بزند، دخترکی که از خانواده ی فقیر روستایی، بدون تحصیلات ابتدایی در دوران کودکی و یا چندین مورد آزار جنسی چنین موفقیت های عظیمی در زندگی بدست آورد؟ برای مثال :

موفقیت های اپرا وینفری

  • اپرا وینفری به عنوان ثروتمندترین آمریکایی آفریقایی تبار قرن بیستم شناخته شد
  • اپرا وینفری بزرگترین خیرخواه و نیکوکار سیاه پوست تاریخ آمریکا لقب گرفت
  • اپرا وینفری تنها میلیاردر سیاهپوست جهان است (البته برای مدتی)
  • اپرا وینفری بر اساس برخی مجلات معتبر به عنوان بانفوذترین و تاثیرگذار ترین زن دنیا انتخاب شده
  • اپرا وینفری به عنوان ۴۵-مین فرد بانفوذ دنیا قرار دارد
  • اپرا وینفری بر اساس تخمین هایی که زده شده، اعلام کرده اند که از چنین نفوذی برخوردار است که میتواند یک کتاب یک یک رئیس جمهور را به موفقیت برساند.

اپرا وینفری (Oprah Winfrey) مجری برنامه مشهور تلوزیونی شوی اپرا (Oprah’s Show) تنها یک مجری نیست… اپرا یک بازیگر، تهیه کننده، خیرخواه و بشردوست و بانی تحول در زندگی هزاران نفر است.

استاد یاوریان شما را در موفقیت و رسیدن به رویاهایتان یاری میکند

بیوگرافی ناپلئون هیل

بیوگرافی ناپلئون هیل

راز ثروتمند شدن با تحقیقات علمی ناپلئون هیل

می‌توانید تصور کنید کسی که در کودکی در حسرت یک بشقاب غذا بسر می‌برده، در سالمندی به یکی از ثروتمندان جهان تبدیل شود. این تصور امکان‌پذیر است و او کسی نیست جز «ناپلئون هیل». هرچند که به‌جرات می‌توان گفت که افرادی مثل «هیل» در جهان کم نیستند.

بیوگرافی ناپلئون  هیل

ناپلئون هیل ۲۶ اکتبر ۱۸۸۳ در ویرجینیای آمریکا چشم به جهان گشود. خانه‌ای که او در آن تولد یافت فقط یک اتاق در کنار رودخانه‌ای در ویرجینیا بود. ۱۰ ساله بود که مادرش بر اثر بیماری و تغذیه ناسالم از دنیا رفت. او همیشه به کودکان همسن و سال خود که لباس خوب می‌پوشیدند و خوراکی‌های متنوع می‌خوردند با افسوس نگاه می‌کرد.

بعد از مرگ مادر، زندگی برای ناپلئون سخت‌تر شد، زیرا پدر بدون توجه به وضعیت مالی‌اش ۲ سال بعد از مرگ همسر ازدواج کرد. از آنجایی که ناپلئون جوان بسیار سرکش و پرخاشگری بود، نامادری‌اش توانست روح سرکش او را مهار کند و به دلیل علاقه‌ای که به خواندن و نوشتن داشت به مطالعه کتاب‌های داستان و خلاصه‌نویسی و داستان‌نویسی روی آورد. به طوری که در ۱۳ سالگی خبرنگار روزنامه ویرجینیا شد و نام گزارشگر کوهستان را برای خود انتخاب کرد. او پولی را که از این راه به دست می‌آورد خرج هزینه تحصیل خود می‌کرد.

هیل در ۱۸ سالگی به این نتیجه رسید که به وکالت علاقه‌مند است و این میل در او به‌وجود آمد که می‌تواند از فعالان حقوق بشر شود؛ به همین خاطر تصمیم گرفت وارد دانشکده حقوق دانشگاه جورج تاون شود، ولی چون از عهده هزینه‌اش برنیامد، آنجا را رها ساخت. ناپلئون برای داشتن درآمد بیشتر فعالیتش را در روزنامه بیشتر کرد. استعدادش در نوشتن عالی بود و سردبیر از نوشته‌ها و مقالات وی استقبال می‌کرد و کار مصاحبه با افراد برجسته و معروف را به او می‌سپرد. ناپلئون پسری زرنگ و کوشا بود و در هنگام مصاحبه با افراد نامدار، از تجربیات آنان درس می‌گرفت و در زندگی خود به کار می‌برد.

مصاحبه های ناپلئون هیل با دانشمندان و ثروتمندان

ناپلئون با افرادی چون توماس ادیسون، الکساندر گراهام بل، هنری فورد و ویلیام جنینگ برایان مصاحبه کرد.
می‌گویند ادیسون در مصاحبه‌ای که هیل با وی داشت به مزاح به او گفت: اگر تا الان لامپ التهابی را نساخته بودم به جای این که وقتم را با تو تلف کنم می‌رفتم در آزمایشگاه و به کارم مشغول می‌شدم.

«ناپلئون هیل» با دقت و ظرافت می‌کوشید راههای موفقیت این‌گونه افراد را پیدا کند. از این رو، سال ۱۹۲۸ کتابی با نام قوانین موفقیت را نوشت که با استقبال خوبی روبه‌رو شد. با انتشار این کتاب ستاره بخت و اقبال او درخشیدن گرفت و میزان درآمد ماهانه او را به ۲۵۰۰ دلار رساند و این میزان سال‌ها ثابت بود. سپس کتاب «دینامیت مغزی» را سال ۱۹۴۱ نوشت. هیل از سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۰ در مجله قوانین طلایی هیل، سردبیر بود و سال ۱۹۳۰ کتابی در زمینه راهیابی به موفقیت را نوشت. «هیل» در حیطه موفقیت و رسیدن به ثروت تا حدی به درجه استادی رسیده بود که از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۵ مشاور فرانکلین روزولت، رئیس‌جمهور آمریکا شد و پول خوبی به دست آورد. او سال ۱۹۳۷ در کتاب رشد فکری و ثروت کلیه فرمول‌های رسیدن به موفقیت را ذکر کرد.

فروش ۳۰ میلیون جلد کتاب‌

کتاب‌های هیل هر روز بیشتر به فروش می‌رفت و مورد توجه همه قرار می‌گرفت به طوری که وی کتاب علوم موفقیت را که سال ۱۹۶۰ نوشت با بیش از ۳۰ میلیون جلد به فروش رساند.

او سال ۱۹۷۰ در جنوب کارولینا در حالی‌که مشغول نوشتن کتاب «تو می‌توانی کار کنی و معجزه ببینی» بود در ۸۷ سالگی چشم از جهان فروبست.

دیگر آرزویی ندارم‌

می‌گویند سال ۱۹۶۹ هنگامی که خبرنگار نیوزویک در مصاحبه‌ای از او خواست که درباره آرزوهایش سخن بگوید درجواب گفت: زمانی که مرد جوانی بودم، آرزو داشتم نویسنده شوم و برای رسیدن به این‌آرزو می‌دانستم باید در کاربرد کلمات خبره شوم، اما چون پسر فقیری بودم و قادر به تحصیل در دانشگاه نبودم از درس محروم شدم.

دوستانم توصیه می‌کردند از آرزوهایم بگذرم و به کار در معدن بپردازم، اما عشق به نوشتن در من وجود داشت. بالاخره با تلاش شبانه‌روزی توانستم به آرزویم برسم و در کنار کار به نوشتن نیز بپردازم. اکنون آرزویی ندارم زیرا به اهدافم دست یافته‌ام.

نحوه رسیدن ناپلئون به اهدافش

وقتی خبرنگار نیوزویک از وی پرسید که چگونه به اهدافش رسید گفت: برای موفقیت یک ویژگی هست که فرد باید آن را داشته باشد و آن مشخص بودن هدف است. فرد باید بداند چه می‌خواهد و برای رسیدن به خواسته‌اش پافشاری کند.

از سوی دیگر یک روش عالی برای موفقیت در کار این است که افکارتان را روی کاغذ بیاورید. فقط ۳ درصد از مردم هدف‌های مشخص دارند و آنها را روی کاغذ می‌آورند. این افراد در مقایسه با افرادی که از نظر میزان تحصیلات و توانایی برابر یا بهتر از آنها هستند اما به هر دلیلی هرگز وقت خود را صرف روی کاغذ آوردن هدف‌های خود نکرده‌اند ۵ تا ۱۰ برابر بیشتر کارایی دارند. من برای رسیدن به اهدافم تنبلی را کنار گذاشتم و با اعتماد‌به نفس جلو رفتم و به خواسته‌ام رسیدم و توصیه‌‌ام به همه مردم این است که اعتماد به نفس خود را تقویت کنند، به آرزوها و اهداف خود ایمان داشته باشند و ارزش قائل شوند.

چگونه ثروتمند شوید

ناپلئون هیل در کتاب خود به نام بیندیشید و ثروتمند شوید می‌گوید: هر جا نیروی تصمیم باشد راهی گشوده می‌شود. اگر انسان‌ها پای عقیده خود بایستند و پشتکار داشته باشند خواسته آنها به وسواسی دائمی تبدیل می‌شود و پیروز می‌شود. فرصت در حیاط خلوت شما کمین کرده است اما گاه بد می‌آورید و گاه موقتا شکست می‌خورید به همین دلیل خیلی وقت‌ها نمی‌توانید فرصت خوب را تشخیص دهید. ضمیر ناخودآگاه برای موفقیت و شکست مساوی عمل می‌کند. اگر اندیشه کسب ثروت با هدفی معین و اشتیاق فراوان ترکیب شود راه ثروتمند شدن را به شما نشان می‌دهد.

به اعتقاد هیل یکی از علت‌های شکست این است که در برخورد با مشکلات متوقف می‌شویم و دست‌ از تلاش برمی‌داریم. ثروت با یک حالت ذهنی آغاز می‌شود و موفقیت از آن کسانی است که ذهنیت موفق دارند. آنچه را مغز انسان تصور و باور کند به آن می‌رسد. نمی‌توانید به ثروت زیاد برسید مگر این‌که در سر اشتیاق فراوان داشته باشید.

یک فرمانده موفق قایق‌ها و کشتی‌ها را آتش زد و به سربازان گفت: پشت‌سرتان را نگاه کنید کشتی‌ها سوخته‌‌اند و راه برگشت ندارید. آن‌وقت آنها پیروز شدند.

اصول پایدار

دکتر محمود‌رضا چراغعلی عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی می‌گوید: اندرو کارنگی یک استرالیایی ثروتمند از ناپلئون هیل خواسته بود تا طی ۲۰ سال دست به تحقیقاتی بزند و اصول اولیه و مهم موفقیت را بیابد.

هیل که علاقه‌ بسیاری به انجام چنین تحقیقاتی داشت با درنظر گرفتن یک جامعه آماری ۵۰۰ نفره و مشاغل گوناگون این جامعه آماری، شروع به تحقیق و مصاحبه‌های بسیار کرد. حاصل این تحقیق کتابی بود با نام فلسفه موفقیت که در سال ۱۹۲۸ به چاپ رسید.

در سال ۱۹۸۸ یعنی ۶۰ سال بعد بنیاد ناپلئون هیل اصول مهم موفقیت در زندگی که در آن کتاب مطرح شده بود را دوباره مورد آزمایش قرار داد و به این نتیجه رسید که در این اصول بعد از گذشت ۶ دهه هیچ تغییری صورت نگرفته است.

هیل در سال ۱۹۲۰ طی تحقیقات خود بر موضوع ضمیر ناخودآگاه انسان مطالعات عمیقی انجام داد. او همچنین درباره تلاش معتقد است، بی‌تردید تلاش در رفتار و اعمال انسان برای دستیابی به موفقیت بسیار موثر است، اما اگر شخص تلاشگر فاقد روحیه مثبت باشد آنطور که باید به هدف خود نمی‌رسد. وی همچنین در تحقیقات خود پی برد که چینی‌ها درباره تهدید و فرصت جمله‌ای دارند با این مضمون که چیزی به نام تهدید و شکست وجود ندارد بلکه همه آن‌چه هست فرصت است.

به اعتقاد هیل، هارمونی یعنی این‌که افراد تمام تضادها و تعارض میان خود را برای رسیدن به یک نتیجه یکسان کنار بگذارند.

کشتی بادبانی کسب و کارتان را با انگیزه، در تلاطم امواج به مقصد مطلوب هدایت کنید.

بیوگرافی کنراد هیلتون

بیوگرافی کنراد هیلتون

کنراد هیلتون موسس مجموعه هتل‌های زنجیره‌ای هیلتون است. كنراد دومين فرزند يك خانواده هشت نفري بود و نخستين پسر،پسري كه در ابتدا براي امرار معاش خانواده اش تلاش كرد و در نتيجه امپراطور عظيمي از خود ساخت.او به خريد و فروش املاك مشغول شد و در معدن طلا سرمايه گذاري كرد و در سن ۲۳ سالگي نماينده مجلس شد و در ۲۷ سالگي معاون بانك شد و سپس كار پرداز ارتش هم شد و سپس بانكي خصوصي را با سرمايه خود تاسيس كرد و هتل هايي را پي در پي خريداري و راه اندازي ميكرد و ديگر او امپراطوري شده بود و سپس در سال ۱۹۶۵ تاثير ژرفي بر صنعت هتلداري گذاشت و و داراي ۱۶۰هتل در ۱۹ كشور جهان گرديد و به بياني ديگر كنراد داراي ۴۰ هزار اطاق و ۴۰۰ هزار كارمند و كارگر داشت و كنراد هيلتون قطب هتلداري جهان بود.

«اشخاص موفق از عمل باز نمي‌ايستند. اشتباه مي‌کنند، اما دست نمي‌کشند.» اين جمله معروف و تاثيرگذار موسس مجموعه هتل‌هاي زنجيره‌اي هيلتون است.

هتل‌هاي هيلتون در ۱۹۱۹ با تاسيس هتل موبلي در سيسكوي تگزاس توسط کنراد هيلتون پايه‌گذاري شد که پيشتاز هتل‌هاي زنجيره‌اي در دنيا به شمار مي‌آيد. بزرگترين هتلدار دنيا، در روز کريسمس سال ۱۸۸۷ در نيومکزيکو متولد شد. هيلتون هفت خواهر و برادر داشت و پدرش در سن آنتونيو تاجري سرشناس و مالک يک فروشگاه بزرگ بود.او فردي فعال و پرانرژي و نشاط بود و همزمان يك فروشگاه مواد غذائي دائر كرده بود ورئيس پست خانه شهرشان بود و خريد و فروش دام ميكرد و مالك يك پمپ بنزين و داروخانه و اسطبل اسب بود ؛ مادرش نيز بخاطر گرفتاري پدر به روح فرزندان ايمان و احترام و عشق به حقيقت را دميد و خانواده شادمان و درستكاري بودند و پدر دوباره دست به كاري زد و معدن ذغال سنگ خريد ولي يكدفعه بحران اقتصادي باعث نابساماني شد و قيمتها بشدت تنزل يافت و بسيار متضرر و پريشان حال گرديد و ورشكستگي خود را اعلام نمود و  مجبور شدند دوباره به سن آنتونيو بازگردند و در خانه بزرگی نزديک ايستگاه راه‌آهن زندگي کنند. به تدريج با بزرگ شدن بچه‌ها و ترک کردن خانه توسط آنها، پدر تصميم گرفت اتاق‌ها را به توريست‌ها اجاره دهد وبه خانواده خود گفت كه : هراس به دل راه ندهند كه قبلا نيز اين طعم را چشيده است و با خانواده خود در جهت امرار معاش مشورت نمود.

کنراد به عنوان پسر ارشد خانواده ضمن کمک به پدر مهارت‌هاي اوليه کارآفريني را آموخت و بزرگترين درس زندگي؛ يعني سخت‌کوشي را از پدرش ياد گرفت. او تحصيلات خود را در کالج نظامي‌ نيومکزيکو ادامه داد و در اين زمان به‌دليل ثروت زياد خانواده به کاليفرنيا نقل مکان کردندو  كنراد كه در آغار پيمودن راهي بزرگ بود پيشنهادي داد :

« به نظر من ميبايست پنج اطاق خانه را تبديل به يك هتل كنيم و اين شهر نيازمند اين مكان است و شايد كسي در اوايل به ما مراجعه نكند ولي بزودي اين خبر در همه جا پخش ميشود ومادر و خواهر آشپزي ميكنند و….. » .

خبر گشايش همه جا پخش شد و………..كنراد مابقی راه را با موفقیت ادامه داد …

کنراد و برادرش به ايستگاه قطار مي‌رفتند تا به توريست‌ها خوشامد بگويند و چمدان‌هاي آنها را تا پانسيون خودشان حمل کنند. طولي نکشيد که خانواده دوباره ثروتمند شد و پانسيون‌داري را رها کردند. کنراد در سال ۱۹۱۷ هنگامي ‌که ايالات متحده وارد جنگ جهاني اول شد، به ارتش آمريکا پيوست و به اروپا رفت. در اين زمان بود که پدرش را در سانحه رانندگي از دست داد. وي پس از بازگشت از جنگ به تگزاس رفت و با مالک هتل موبلي آشنا شد که چون از عهده اداره هتلش برنمي‌آمد، آن را به قيمت بسيار پايين مي‌فروخت. کنراد با خريد آن هتل، وارد صنعت هتلداري شد و از آن‌جايي که تجربه خوبي در پانسيون داري داشت، توانست اين پانسيون۵۰ اتاقه ارزان قيمت را به يک هتل آبرومند تبديل کند و با اين عمل سود خوبي به دست آورد.

اولين هتلي که هيلتون نام خود را روي آن نهاد، دالاس هيلتون بود که در سال ۱۹۲۵ ساخته شد. تجارت اين تاجر مصمم تا زمانی خوب پيش رفت که رکود بزرگي در ايالات متحده و برخي کشورهاي جهان در اوايل سال ۱۹۲۸ رخ داد. اين سال‌ها براي هيلتون نيز سال‌هاي بدي بود و ورشکستگي سبب شد بسياري از املاک و دارايي‌هايش را از دست بدهد. اما همچنان به عنوان مدير اين مجموعه‌ها باقي ماند و بعدها دوباره اين املاک را خريداري کرد. در سال ۱۹۳۹، اولين هتلش در خارج از تگزاس را در نيومکزيکو بنا کرد و در سال ۱۹۴۳ با خريد دو هتل با نام‌هاي روزولت و پلازا در نيويورک، شرکت هيلتون را به عنوان اولين مجموعه هتل‌هاي زنجيره‌اي آمريکا معرفي کرد. در ۱۹۴۹، هيلتون بزرگترين و مجلل‌ترين هتل مشهور نيويورک به‌نام والدورف آستوريا را خريداري کرد. سپس شروع به توسعه تجارت خود در خارج از ايالات متحده نمود و اولين هتل هيلتون در اروپا در ۱۹۵۳، در مادريد افتتاح شد. در ۱۹۵۴، گروه هيلتون با خريد هتل‌هاي استتلر (که توسط انستيتوي مديريت آمريکا به‌عنوان ۱۰ شرکت برگزيده کشور از لحاظ بهترين مديريت شناخته شده بود) به مبلغ ۱۱۱ ميليون دلار، بزرگ‌ترين معامله املاک آن زمان را به نام خود ثبت کرد. کنراد در سال ۱۹۵۷ زندگينامه خود با عنوان «مهمان من باش» را منتشر کرد. در آن سال‌ها وی بودجه بورسيه دانشجويان رشته «مديريت رستوران و هتلداري کنراد هيلتون» در دانشگاه هيوستون را تامين می‌کرد. کنراد هيلتون در سال ۱۹۷۹ درگذشت و پسرش بارون اداره شرکت را به دست گرفت. کنراد بخش عمده ثروتش را براي بنياد خيريه خود به نام بنياد کنراد نيکولسون هيلتون به ارث گذاشت. به دنبال افتتاح شعبه‌هاي مادريد، استانبول و پورتوريکو، هتل‌هاي کنراد به عنوان يکي از زيرمجموعه‌هاي هيلتون در سال ۱۹۸۲ با هدف راه‌اندازي شبکه‌اي از هتل‌ها و استراحتگاه‌های لوکس در بزرگ‌ترين پايتخت‌هاي تجاري و گردشگري جهان، تاسيس شد. پانزده سال بعد، شرکت هيلتون بين‌المللي، با توافقنامه‌اي که هيلتون را محدود به استفاده از نام و علامت تجاري هيلتون در ايالات متحده و هيلتون بين‌المللي را قادر به استفاده انحصاري از اين نام در ساير کشورها مي‌کرد، تاسيس شد. اين مجموعه با ارائه سرويس‌هاي کارت اعتباري، کرايه ماشين و ديگر خدمات مسافرتي توسعه پيدا کرد و يک استاندارد جهاني براي خدمات و امکانات هتل تعيين نمود. در ژانويه سال ۱۹۹۷، هيلتون بين‌المللي و هتل‌هاي هيلتون، از طريق چندين اتحاديه بازاريابي و تجاري، شرکت خود را متعهد به پيشبرد مشترک نام تجاري هيلتون در سراسر جهان کرده و در نوامبر سال ۲۰۰۰، اقدام به سرمايه‌گذاري مشترک براي توسعه نام تجاري کنراد در زمينه هتل‌هاي لوکس در سراسر جهان کردند. با ادغام هيلتون بين‌المللي توسط شرکت هتل‌هاي هيلتون در مارس ۲۰۰۶، نام تجاري کنراد در حال حاضر بزرگ‌ترين نام تجاري لوکس در خانواده هيلتون مي‌باشد. کنراد با آينده نگري خاص خود، تفكر بزرگي را پايه‌گذاري كرد كه اکنون گروه هتل‌هاي هيلتون را به يکي از بزرگترين مجموعه‌هاي سرويس‌دهي به مشتريان قرار داده است. ميراث افتخارآميز خانواده هيلتون مرهون اين تفكر کنراد است. هنوز هم ميهمان‌نوازي در تمامي ‌خدمات و سرويس‌هايي كه در هتل‌هاي هيلتون ارائه مي‌شود، به خوبي ملموس است و با ارائه بهترين سرويس‌هاي مشتري‌مداري در صنعت هتلداري، نيازهاي ميهمانان را به‌خوبي برآورده مي‌نمايد. تا سال ۲۰۰۸ تعداد هتل‌هاي هيلتون به ۵۵۳ باب رسيده بود و اکنون با ۱۰۵هزار کارمند در بيش از ۲۶۰۰ شعبه دارد و با درآمدی بالغ بر ۸ ميليارد دلار در سال توسط شرکت هتل‌هاي هيلتون در لس‌آنجلس، کاليفرنيا اداره مي‌شود.

کشتی بادبانی کسب و کارتان را با انگیزه، در تلاطم امواج به مقصد مطلوب هدایت کنید.

بیوگرافی سرهنگ هارلند ساندرز

بیوگرافی سرهنگ هارلند ساندرز

سرهنگ هارلند ساندرز معروف در ۱۸۹۰ در ایالت ایندیانا متولد شد و مشاغل مختلفی را از جمله فروشندگی، کارمندی بیمه، کار در مزرعه و پمپ بنزین انجام داد. در ۴۰ سالگی یعنی ۱۹۳۰ کارش را با یک رستوران کوچک بین راهی در اتاقکی در یک پمپ بنزین شروع کرد و از ابتدا خودش سر آشپز و صاحب امتیاز بود. او به زودی معروف شد و در سال ۱۹۳۶ فرماندار ایالت به او لقب افتخاری کلنل داد (به همین دلیل او را به نام سرهنگ هارلند ساندرز می‌شناسید!)

در ۱۹۳۷ یک متل شیک در کنار مجموعه رستورانش ساخت. در ۱۹۴۰ اولین دستور مرغ کنتاکی را خلق کرد و نه سال بعد در اوج شهرت با همسرش کلودیا (Claudia Price) ازدواج کرد. سرهنگ ساندرز در سال ۱۹۸۰ میلادی در زمانی که حدود ۶۰۰۰ شعبه در سراسر جهان داشت، بر اثر عوارض ناشی از سینه‌پهلو سرطان خون درگذشت و پرچم‌های ایالت کنتاکی ۴ روز تمام به احترام او به حالت نیمه افراشته درآمد.

داستان جالب سرهنگ هارلند ساندرز

سرهنگ هارلند ساندرزیک روز در منزل نشسته بود که در این میان نوه اش آمد و گفت : بابابزرگ این ماه برایم یک دوچرخه میخری ؟
او نوه اش را خیلی دوست می داشت ، گفت : حتماً عزیزم ،
حساب کرد ماهی ۵۰۰ دلار حقوق بازنشستگی میگیرد و حتی در مخارج خانه هم می ماند .
شروع کرد به خواندن کتاب های موفقیت . در یکی از بندهای یک کتاب نوشته بود: قابلیت هایتان را روی کاغذ بنویسید .
او شروع کرد به نوشتن ، تا اینکه ،
دوباره نوه اش آمد و گفت : بابا بزرگ داری چه کار می کنی ؟
پدربزرگ گفت : دارم کارهایی که بلدم را مینویسم .
پسرک گفت : بابا بزرگ بنویس مرغ های خوشمزه هم درست می کنی .
درست بود ؛ پیرمرد پودرهایی را درست می کرد که وقتی به مرغ ها میزد مزه مرغ ها شگفت انگیز می شد .
او راهش را پیدا کرد . پودر مرغ را برای فروش نزد اولین رستوران برد اما صاحب آنجا قبول نکرد ،
دومین رستوران نه ، سومین رستوران نه ، او به ۶۲۳ رستوران مراجعه کرد و ششصدوبیست و چهارمین رستوران ،
حاضر شد از پودر مرغ سرهنگ ساندرس استفاده کند .

سرهنگ هارلند ساندرز

توضیح درباره یک داستان ساختگی اشتباه:

در سایت‌های فارسی به اشتباه داستان تاسیس رستوران‌های KFC به صورت ساختگی منتشر شده‌است که در آن مضمونی مشابه این گفته شده که کلنل ساندرز مرغ‌های سوخاری خوشمزه‌ای درست میکرده اما پول نداشته برای نوه‌اش دوچرخه بخرد و یک روز نوه‌اش می‌گوید پدربزرگ تو مرغ‌های خوشمزه‌ای درست می‌کنی و این توانایی تو است تا از آن استفاده کنی. و بعد ساندرز راهش را پیدا کرد. پودر مرغ را برای فروش نزد اولین رستوران برد اما صاحب آنجا قبول نکرد، دومین رستوران نه، سومین رستوران نه، او به ۶۲۳ رستوران مراجعه کرد و ششصدوبیست و چهارمین رستوران حاضر شد از پودر مرغ استفاده کند. در برخی روایات تا بیش از ۱۰۰۰ رستوران هم عنوان شده است!

تاریخچه KFC

شرکت KFC در سال ۱۹۵۲ توسط سرهنگ هارلند ساندرز تاسیس شد، اگر چه ایده اولیه ایجاد آن به سال ۱۹۳۰ باز می گردد. با وجود آنکه ساندرز در سال ۱۹۸۰ از دنیا رفت، اما هنوز نام او الهام بخش این کمپانی است و تصویر ساندرز در تبلیغات آن شرکت به کار می رود. هر جا عبارت سرهنگ ساندرز یا جناب سرهنگ به کار رود اشاره به شرکت KFC دارد.
شرکت سهامی KFC معروف ترین رستوران زنجیره ای جوجه مرغ در دنیاست. KFC که به نام مرغ سوخاری کنتاکی معروف است، یک رستوران زنجیره ای فست فود و غذاهای آماده و فوری است. گرچه عرضه مرغ سوخاری از اولین تولیدات KFC است، اما مرغ بریان شده(کباب شده)، مرغ برشته شده، غذاهای تهیه شده از گوشت گاو، غذاهای محلی و انواع چاشنی و دسر نیز به فروش می رساند. KFC از سال ۱۹۹۷ تحت مالکیت گروه تجاری(برند) «یام» قرار گرفت. شرکت یام بزرگترین شرکت رستورانداری جهان است که مالک شرکت های کی اف سی، ای اند دبلیو، تاکوبل، لانگ جان سیلور و پیتزا هات است. شرکت یام در مجموع ۳۶ هزار شعبه رستوران در بیش از ۱۰۰ کشور دنیا دارد. این شرکت در سال ۲۰۰۸ میلادی در فهرست ۵۰۰ شرکت با بیشترین دارایی در رتبه ۲۳۹ قرار گرفت. درآمد شرکت یام در این سال بالغ بر ۱۱ میلیارد دلار بود.
همه روزه به طور متوسط بیش از ۱۲ میلیون نفر از ۱۵ هزار شعبه KFC در سراسر جهان( که ۵۲۰۰ شعبه آن در آمریکاست) خرید می کنند. شهرت KFC بیشتر به خاطر مرغ سوخاری(جوجه سوخاری) مخصوص خود است که در تهیه آن از ترکیب ۱۱ نوع مواد گیاهی و ادویه جات استفاده شده و فرمول آن محرمانه و سری است. این معجون بیش از ۵۰ سال پیش برای اولین بار توسط کُلُنِل(سرهنگ) ساندرز مورد استفاده قرار گرفت. مصرف کنندگان KFC در سراسر جهان از خوردن بیش از ۳۰۰ نوع غذای این رستوران زنجیره ای بهره می برند، از مرغ بریان شده در ایالت کنتاکی گرفته تا ساندویچ ماهی سالمون در ژاپن.

امروزه کارخانه پودر مرغ کنتاکی در ۱۲۴ کشور دنیا نمایندگی دارد . اگر در آمریکا کسی بخواهد تصویر سرهنگ هارلند ساندرز و پودر مرغ کنتاکی را بالای درب رستورانش نصب کند ، باید ۵۰ هزار دلار به این شرکت پرداخت کند .

 

کشتی بادبانی کسب و کارتان را با انگیزه، در تلاطم امواج به مقصد مطلوب هدایت کنید.

بیوگرافی کریستی والتون

بیوگرافی کریستی والتون

کریستی والتون (به انگلیسی: Christy Walton) (زادهٔ ۸ فوریهٔ ۱۹۴۹) بازرگان و نیکوکار آمریکایی است، که با ثروت ۳۶٫۷ میلیارد دلار، در جایگاه نخست ثروتمندترین زنان جهان و جایگاه دهم از ثروتمندترین افراد جهان قرار دارد. وی بیوه جان تی. والتون است.

جان والتون یکی از پسران سام والتون موسس فروشگاه زنجیره‌ای وال‌مارت بود، که در سال ۲۰۰۵ بر اثر سقوط هواپیمای شخصی، در گذشت. کریستی والتون، این ثروت هنگفت را، پس از مرگ همسرش به ارث برده است.

کریستی والتون به کارهای خیرخواهانه می‌پردازد و یک خانه ۷ جریبی با نام سندیگو را به موسسات خیریه بخشیده است. وی هم‌اکنون در جکسون، وایومینگ به همراه پسرش لوکاس زندگی می‌کند.

انم کريستي روث والتون که به همراه آليس والتون با ثروت ۶/۱۷ ميليارد دلاري خود در جايگاه نخست ثروتمندترين زنان جهان و جايگاه دوازدهم ثروتمندترين افراد دنيا قرار دارد، همسر جان تي. والتون است. جان والتون يکي از پسران سام والتون موسس فروشگاه زنجيره اي وال مارت است که در سال ۲۰۰۵ در گذشت.

کريستي والتون ۵۴ ساله، اين ثروت هنگفت را پس از مرگ همسرش به ارث برده است. خانم کريستي والتون نيز مانند آليس والتون به کارهاي خيرخواهانه مي پردازد و يک خانه ۷ جريبي با نام سنت ديگو را به موسسات خيريه بخشيده است. وي هم اکنون در جکسون، ويومينگ به همراه پسرش لوکاس زندگي مي کند.
جان توماس والتون، همسر کريستي والتون در ۸ اکتبر سال ۱۹۴۶ در نيوپورت ايالت آرکانزاس متولد شد. او در زمان حيات خود رييس «ترو نورث پارتنرز»، يک بنگاه سرمايه گذاري بود.

بیوگرافی کریستی والتون

جان از دبيرستان بنتون ويل فارغ التحصيل شد. او در آن مدرسه يک ستاره فوتبال بود. وي پس از فارغ التحصيلي، براي ادامه تحصيل به کالج ووستر در شهر ووستر ايالت اوهايو رفت، اما در سال ۱۹۶۸ کالج را براي پيوستن به ارتش آمريکا، رها کرد. جان در طول جنگ ويتنام، به عنوان عضوي از گروه تحقيق و جست وجو در ارتش خدمت مي کرد. وي پس از بازگشت از ويتنام آموزش خلباني ديد و پرواز را ياد گرفت. سپس به عنوان خلبان براي وال مارت مشغول به کار شد، اما پس از مدتي شرکت را رها کرد تا با هواپيماهاي سمپاشي روي مزارع کتان بسياري از ايالت هاي جنوبي کار کند. وي همچنين يکي از شرکا در تاسيس شرکت ساتلاک، يک شرکت وسايل و تجهيزات هوايي بود. اين شرکت در استفاده از تکنولوژي مسيريابي ماهواره اي (GPS) در صنعت سم پاشي کشاورزي پيشتاز بود. جان والتون سپس به سنت ديگو نقل مکان کرد و در آنجا شرکت کورسر مارين که نوع خاصي از قايق هاي بادباني توليد مي کرد، تاسيس کرد. او مدتي در کلرادو نيز زندگي کرد. جان به اسکي، دوچرخه سواري در کوهستان، کوهنوردي، موتور سيکلت سواري و ورزش هاي پر هيجان ديگر بسيار علاقه داشت. جان والتون در سال ۱۹۹۸ به عنوان عضوي از «ميزگرد بشردوستي» والتون و به همراه يکي از دوستانش صندوق کمک هزينه تحصيلي براي کودکان را براي کمک به ادامه تحصيل کودکاني که از خانواده هاي کم درآمد بودند و فرستادن آنها به مدارس خصوصي، تاسيس کرد. وي حتي پس از تاسيس اين صندوق همچنان به حمايت مالي خود از آن ادامه داد.
جان والتون در ۲۷ ژوئن سال ۲۰۰۵ زماني که هواپيماي آزمايشي اش که وي خلبان آن بود، در جکسون در ويومينگ سقوط کرد، جان خود را از دست داد. هواپيماي جان در ساعت ۱۲:۲۰ به وقت محلي و درست کمي بعد از برخاستن از فرودگاه جکسون هول سقوط کرد. بعدها گزارش شد که والتون قبل از پرواز تنظيمات هواپيما را ناقص انجام داده که باعث شده وي نتواند ارتفاع هواپيما را کنترل کرده و سقوط کند.
مجله فوربز درست کمي قبل از مرگ جان والتون، ثروت خالص وي را ۲/۱۸ ميليارد دلار برآورد کرده بود. وي در آن زمان به همراه برادرش جيم در جايگاه چهارم ثروتمندان ايالات متحده و يازدهمين فرد ثروتمند جهان قرار داشت. بازماندگان وي همسرش کريستي و پسرشان لوکاس و همچنين دو برادرش جيم و اس. رابسون و خواهرش آليس والتون هستند.
ميلياردري ديگر از خانواده والتون ها ساموئل رابسون والتون متولد سال ۱۹۴۵ در تولسا در ايالت اوکلاهاماي آمريکا، بزرگترين پسر سام والتون، نيز با ثروت ۶/۱۷ ميليارد دلاري خود به همراه آليس و کريستي والتون در جايگاه دوازدهم ثروتمندترين افراد دنيا قرار دارد. وي در حال حاضر رييس کمپاني وال مارت در سطح جهاني است. راب در کالج ووستر تحصيل کرده و سپس در سال ۱۹۶۶ از دانشگاه آرکانزاس با مدرک ليسانس مديريت اجرايي در کسب و کار فارغ التحصيل شد. راب والتون در سال ۱۹۶۹ از دانشکده حقوق دانشگاه کلمبيا در شهر نيويورک مدرک دکتراي حقوق گرفت و به عنوان عضوي از بنگاه وکالتي که امور حقوقي وال مارت را انجام مي داد، تا زمان مرگ پدرش مشغول به کار شد. او دو روز پس از مرگ پدرش در ۷ آوريل سال ۱۹۹۷ به عنوان رييس هيات مديره وال مارت انتخاب شد. اخيرا با انجام شراکت هاي والتون با گروه هاي بين المللي حفاظت از محيط زيست، وال مارت به شرکتي طرفدار محيط زيست تبديل شد.وال مارت حتي پس از رکود اقتصادي اخير در دنيا نيز به واسطه گستردگي در سطح جهان و قيمت هاي پايين کالاهايش همچنان بزرگترين شرکت فروشگاه هاي زنجيره اي دنيا باقي مانده است. اين شرکت با بيش از ۱/۲ ميليون کارمند و ۷۲۰۰ شعبه در سرتاسر جهان به حدود ۲۰۰ ميليون مشتري خدمات ارائه مي کند. نكته قابل توجه اين است كه ثروت خانواده والتون ها بالغ بر ۵۰ميليارد دلار است كه مجموعا از ثروت بيل گيتس ۲۵درصد بالاتر است.

کشتی بادبانی کسب و کارتان را با انگیزه، در تلاطم امواج به مقصد مطلوب هدایت کنید.

بیوگرافی آنتونی رابینز

بیوگرافی آنتونی رابینز

آنتونی رابینز  در ایالات متحده، کانادا و بسیاری از کشورهای اروپایی دارای شهرت فراوان است. او که تا چند سال پیش، در گمنامی و فقر میزیست، توانست در مدت کوتاهی خود را به ثروت، موفقیت و شهرت کمنظیری برساند و منشأ خدمات فرهنگی، آموزشی و درمانی ارزندهای گردد: انجام فعالیتهای رواندرمانی سریع و مؤثر، رفع انواع مشکلات فکری و روانی مانند ترسهای واهی و بیمورد، ارائهی سخنرانیهای مفید و مؤثر در شهرهای گوناگون، اجرای برنامههای تلویزیونی، تشکیل اردوهای تابستانی آموزنده برای دانشآموزان مدارس، تشکیل سمینارهای مرتب و پرطرفدار بهمنظور تقویت روحیه و ایجاد انگیزهی تلاش و کوششهای مثبت و سازنده در افراد و بسیاری از فعالیتهای خیرخواهانه و مردمی دیگر.آنتونی رابینز (  Antony robinz )در سال ۱۹۶۱ در خانواده ای نسبتاً فقیر به دنیا آمد. پس از گرفتن دیپلم متوسطه به کارهای گوناگون روی آورد، اما توفیق چندانی نیافت.

آنتونی رابینز در سن ۲۲ سالگی در آپارتمان ۴۰ متری محقری، زندگی مجرد فقیرانه ای داشت و به گفته ی خودش، ناچار بود ظرفهای غذای خود را در وان حمام بشوید. گذشته از گرفتاری های مالی، بر اثر پرخوری و بد خوراکی، بیش از یکصد و بیست کیلوگرم وزن داشت، و به علت چاقی، دچار تنبلی، بی حالی و خواب آلودگی شده بود.

اما در عین فقر و فلاکت، رؤیاها و آرزوهای جاه طلبانه ای داشت، و در عالم خیال، خود را در قصر زیبایی در ساحل دریا و نزدیک جنگل سرسبزی مجسم می ساخت و برای خود همسری شایسته، اتومبیل گران قیمت و امکاناتی رویایی در نظر می گرفت. سر انجام مصمم شد که با چاقی خود، مبارزه کند و برای رسیدن به این هدف به مطالعه ی چند کتاب پرداخت، اما مطالب آنها را ضد و نقیص یافت و آنها را دور انداخت. پس از آن، برای کاهش وزن خود، راهی دیگر جست. به فکر افتاد فردی را که از هر جهت سالم و دارای تناسب اندام باشد، پیدا کند و افکار، اعتقادات، و نحوه ی تغذیه او را سرمشق خود قرار دهد. این شیوه، مؤثر واقع شد و توانست در کمتر از دو ماه، بدون استفاده از رژیم غذایی و عمدتاً با شیوه های روانشناسی و کنترل فکر و ذهن، حدود پانزده کیلوگرم از وزن خود را کم کند، و با توجه به قامت بلند خود که در حدود دو متر بود، تناسب اندام خود را بدست آورد.

موفقیتی که در زمینه کنترل وزن نصیب آنتونی رابینزشد، وی را به اندیشه وا داشت که شاید این شیوه را بتوان در هر زمان، هر جا و هر زمینه، در مورد هر کسی بکار گرفت. ابتدا معتقد شد که برای بدست آوردن و حفظ تناسب اندام، در وهله ی اول باید افکار، تصورات، و رفتارهای فردی را که از نظر وزن متناسب است دریابیم. ببینیم آن فرد چه می خورد، چه اندازه ای می خورد و چگونه می خورد. سپس او را سرمشق قرار دهیم و به همان نتیجه برسیم.

پس از آن معتقد شد که ساختمان مغز و اعصاب افراد (بشر)، کم و بیش به هم شبیه است، پس اگر کسی در نقطه ای از دنیا توانسته است کاری بزرگ را به انجام برساند، من هم که دارای مغز و اعصاب مشابه او هستم می توانم عیناً همان کار را انجام دهم و به همان نتیجه برسم، به شرط آن که از همان راهی که او رفته است بروم و طرز تفکر و رفتارم شبیه او باشد. او این طرز تلقی را مورد عمل قرار داد و به دیگران نیز توصیه نمود و نتایج را بررسی کرد و به درستی این عقیده ایمان یافت.

در این هنگام به مطالعه عمیق، کتب روانشناسی و شرکت در کلاس های استادان این علم پرداخت و با فنون تازه ای از قبیل « برنامه ریزی عصبی ـ کلامی » و « روش های انجام بهینه کارها » آشنا گردید، و چون این شیوه ها را در مورد خود و دیگران به کار گرفت و به نتایج چشمگیری نایل شد، تدریجاً توجه افراد بسیاری به سوی او جلب گردید.

آنتونی رابینز در سال ۱۹۸۴ شیوه های تازه روانشناسی را برای تعدادی از قهرمانان ورزشی مورد آزمایش قرار داد و آثار آن در بازیهای المپیک ۱۹۸۴ نمایان گردید. پس از آن، ارتش آمریکا وی را برای تدریس روش های جدید یادگیری به نظامیان دعوت کرد. ضمن اجرای این طرح متوجه نقایص آموزشی ارتش در زمینه تیراندازی گردید و مدعی شد که می تواند زمان برنامه های آموزشی مزبور را به نصف تقلیل دهد. ارتش با وی قرار داد بست تا چنانچه بتواند ادعاهای خود را عملاً به اثبات برساند، دستمزد قابل توجهی به او بدهد.

او نه تنها توانست مدت این دوره را به کمتر از نصف برساند، بلکه درصد قبولی شرکت کنندگان را که تا آن زمان به طور متوسط ۷۰% بود، به ۱۰۰% افزایش داد. قابل توجه اینکه خود وی تیر اندازی نمی دانست و از اسلحه و جنگ تنفر داشت و آنچه مایع توفیق او شد، اطلاعات عمیق روانشناسی، لحن نافذ و احاطه به اصول آموزش و نحوه یادگیری بود.

این موفقیت ها، پاداشهای مادی و معنوی فراوانی به همراه داشت. پله های بعدی موفقیت را به سرعت طی کرد و به زودی به همه آرزوها و خواسته های خود رسید. در کمتر از دو سال، با همسر دلخواه خود ازدواج کرد. قصر زیبایی در سواحل سرسبز « سن دیه گو » خرید که از طرفی مشرف به دریا بود. اتومبیل و وسایل زندگی خود را مطابق با آنچه در رویاهای جوانی خود می دید، تهیه کرد. به کمک دوستانش شرکتی را تأسیس کرد که نامش را « بنیاد رابینز » ، گذاشتند که به منظور کمک به افراد برای رسیدن به موفقیتهای فردی و حرفه ای تأسیس شده است و سالانه دهها هزار نفر را آموزش می دهد.

آنتونی رابینز برای بهبود عملکرد کارکنان ، با سازمانهایی از قبیل IBM، American express ، Mac Daglas ، AT&T و ارتش ایالات متحده و همچنین تیمهای ورزشی لس آنجلس و قهرمانان مدال طلای المپیک همکاری کرد. وی همچنین مورد مشاوره ی بسیاری از چهره های معروف جهانی بوده و درمورد بازسازی شهر شفیلد که چهارمین شهر بزرگ انگلستان است نیز طرف مشورت بوده است.

آنتونی رابینز سمینارها و سخنرانی های متعددی را در شهرهای مختلف اجرا کرد و برنامه های آموزشی فراوان را برای خردسالان، بزرگسالان، معلولین و عقب افتادگان ذهنی ترتیب داد و در سال ۱۹۹۱ بنیادی غیرانتفاعی را بوجود آورد که هدفش کمک به کودکان عقب مانده ، افراد بی خانمان ، سالمندان و زندانیان است . با شیوه های روان درمانی خاص خود، بسیاری ازافراد را از چنگال یأس ها، افسردگی ها و ترسهای بی دلیل ( نظیر ترس از تاریکی، جمعیت، ارتفاع، مرگ و نظایر آن ) نجات داد و به شهرها و کشورهای متعدد مسافرت کرد و مورد مشورت افرادی از طبقات مختلف نظیر رؤسای جمهوری، مدیران، صاحبان صنایع و بازرگانان واقع شد و در سمینارهای او گروه های بیشماری شرکت کردند. از طریق مطبوعات و برنامه های هفتگی تلویزیونی به اشاعه افکار و عقاید خود پرداخت.

در ضمن، برنامه ی « عبور از روی آتش » آنتونی رابینز که بخش کوچکی از محتوای سمینارهای او را تشکیل می داد و به منظور ایجاد اعتماد به نفس در شرکت کنندگان طرح شده بود توجه مطبوعات و رسانه های گروهی را جلب کرد.

اجرای سمینارها و برنامه های تلویزیونی نامبرده شده تا این زمان همچنان ادامه دارد و همه ی هفته، بینندگان مشتاق، برنامه های او را از تلویزیون مشاهده می کنند.

علاقه ی خاص رابینز به این است تا با کمک به افراد ، جهان را جای بهتری برای زیستن بسازد ، و به افراد جامعه کمک کند تا سرنوشت خود را به دست گیرند ، روابط خود را باافراد جامعه بهتر سازند ، به دنبال هدف های ارزشمند زندگی خود بروند ، بر ناکامی های عاطفی یا مالی غلبه کنند و به سهم خود به جامعه و کشور خدمت نمایند.

رابینز، در سال ۱۹۸۶، در حالی که بیش از ۲۵ سال نداشت، حاصل اندیشه ها و تجربه های عملی خود را در کتابش به نام « به سوی کامیابی » به رشته تحریر کشید و در آن رازهای موفقیت خود و بسیاری از افراد موفق را آشکار ساخت. این کتاب در ۱۹۸۷، عنوان پرفروش ترین کتاب را به خود اختصاص داد.

در سال ۱۹۹۱ کتاب دیگری به نام بسوی کامیابی ۲ ( نیروی عظیم درون را فعال کنید ) به رشته تحریر در آورد. این کتاب نیز مانند کتاب قبلی به عنوان پرفروش ترین کتاب سال انتخاب شد. سال ۱۳۷۱ این دو کتاب توسط آقای مهدی مجرد زاده کرمانی ترجمه و در دسترس ایرانیانی قرار گرفت که به دنبال تغییرات عظیم در زندگی خود و دیگران بودند.

خود او در پشت جلد کتاب بسوی کامیابی چنین می نویسد: ” شما نیز مانند سایر افراد موفق، می توانید به سوی کامیابی گام بردارید. می توانید به همه خواسته ها و آرزوهای خود در زندگی برسید. می توانید پدر یا مادری بهتر، دوستی صمیمی تر، همسری شایسته ، بازرگانی موفق تر، مدیری کاردان تر یا قهرمانی نیرومند تر باشید. می توانید کلامی نافذ داشته باشید و با اشخاص، فوراً صمیمی شوید. می توانید جسمی سالم و اندامی متناسب داشته باشید.

می توانید به کمک پنج کلید طلایی، به ثروت وخوشبختی برسید. می توانید ترس، نگرانی، افسردگی و یا هر نوع عادت نامطلوب را ازخود دور کنید. می توانید با اراده و مصمم باشید و حتی از روی خرمنی از آتش به سلامت عبور کنید.”

آنتونی رابینز در حال حاضر با همسر و فرزندانش در« دلماکالیفرنیا » زندگی می کند. رابینز از روشهای گوناگونی برای بالا بردن سطح زندگی خود و دیگران استفاده می نماید. اعتقاد او بر این است که فرایند تفکر و ارزیابی چیزی جز پرسش و پاسخ درونی نمی باشد.

می دانیم که نحوه تفکر و ارزیابی ما ( که خود ارزیابی هم به عوامل گوناگون درموقعیت ارزیابی بستگی دارد ) احساس ما را شکل می دهد و با توجه به اینکه یک شخص هر چه هم که عاقل و بالغ باشد بر اساس احساسات خود ونه بر اساس فکر خود عمل می کند، پس نوع احساس ما در هر لحظه، رفتار ما را شکل داده و این رفتارها و عادت هایی که شاید بسیاری از مواقع متوجه میزان بازدارند گی آنها نیز نمی شویم، نهایتاً سرنوشت ما را شکل می دهند.

کشتی بادبانی کسب و کارتان را با انگیزه، در تلاطم امواج به مقصد مطلوب هدایت کنید.

بیوگرافی لری الیسون

بیوگرافی لری الیسون

لارنس جوزف الیسون معروف به لری الیسون، مدیرعامل و یکی از بنیانگذاران شرکت اوراکل، یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های تولیدکننده نرم افزارهای سازمانی دنیاست. لری الیسون با ثروتی حدود ۳۳ میلیارد دلار، سومین ثروتمند بزرگ آمریکا و پنجمین ثروتمند بزرگ جهان است.

زندگی شخصی لری الیسون

لری الیسون در ۱۷ آگوست ۱۹۴۴ در برانکس نیویورک در آمریکا متولد شد. پیش از به دنیا آمدن او، پدرش او و مادرش را ترک کرد. وقتی ۹ ماهه بود مبتلا به ذات الریه مزمن شد. در این زمان مادرش با این استدلال که توانایی مراقبت از فرزندش را ندارد، لری را به عمه و عمویش سپرد و لری الیسون تا ۴۸ سالگی، مادرش را ندیده بود.

الیسون در مدرسه دانش آموز مستعد اما بی‌توجهی بود. در درس‌های علوم و ریاضی استعداد درخشانی داشت. موفقیت او در این درس‌ها باعث شد زمانی که دانشجوی دانشگاه ایلی نویز بود به عنوان دانشجوی بر‌تر رشته علوم در این دانشگاه انتخاب شود.

الیسون پس از ترک دانشگاه شیکاگو حدود هشت سال شغل‌های مختلفی را تجربه کرد. از کار در فست فود و پمپ بنزین گرفته تا تکنیسین آتش نشانی و کارمند بانک. تا اینکه بالاخره وارد کار مورد علاقه‌اش برنامه ‌نویسی شد.

الیسون در آستانه امتحانات پایان سال دوم دانشگاه بود که نامادری‌اش فوت کرد. فوت نامادری باعث شد درس و دانشگاه را نیمه کاره‌‌ رها کند. پاییز سال بعد در دانشگاه شیکاگو ثبت نام کرد، اما در آنجا هم بعد از یک نیمسال تحصیلی دانشگاه را نیمه تمام‌‌ رها کرد اما‌‌ همان یک ترم تحصیل در دانشگاه شیکاگو تاثیر زیادی بر الیسون گذاشت. او در آنجا برای اولین بار از نزدیک با برنامه نویسی رایانه‌ای آشنا شد و در این زمینه تخصص کسب کرد. نا‌پدری‌اش که همیشه از رفتار او ناراضی بود و او را جوان سر به هوا و بی‌هدفی توصیف می‌کرد، به تحقیر می‌گفت اصول برنامه نویسی تنها کاری است که یاد گرفته است.

الیسون پس از ترک دانشگاه شیکاگو حدود هشت سال شغل‌های مختلفی را تجربه کرد. از کار در فست فود و پمپ بنزین گرفته تا تکنیسین آتش نشانی و کارمند بانک. تا اینکه بالاخره با آغاز به کار در شرکت Amdahl وارد کار مورد علاقه‌اش، برنامه ‌نویسی شد.

تاسیس بزرگ‌ترین شرکت عرضه کننده راهکارهای کسب و کار
لری الیسون پس از مدت همکاری با شرکت Amdahl  در شرکت امپکس مشغول به کار شد.  یکی از پروژه‌های الیسون برای این شرکت، طراحی یک پایگاه داده برای سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا (CIA) بود که اوراکل نام داشت.

او در سال ۱۹۷۹ به همراه دو تن از همکارانش در امپکس به نام‌های «رابرت مینر» و «اِد اوتز» شرکتی را تاسیس کردند که لابراتور توسعه نرم افزار (SDL) نام گرفت. الیسون از‌‌ همان ابتدا مدیرعاملی این شرکت را برعهده گرفت.  الیسون و همکارانش پس از آن، یک سالی را صرف طراحی سیستم‌های نرم افزاری قابل استفاده در کسب و کار‌ها کردند. آن‌ها سیستم جدید خود را نیز RDBMS Oracle نامیدند.

آنها در سال ۱۹۸۲ شرکت خود را به نام مهم‌ترین محصول آن که پایگاه داده اوراکل بود، به «سیستم های اوراکل» تغییر نام دادند.

در سال ۱۹۸۹ درآمد شرکت الیسون کمتر از یک میلیون دلار بود. اما یک سال بعد که شرکت آی بی‌ام به استفاده از راهکارهای آنها روی آورد، درآمدشان  هر سال دو برابر  می‌شد و ظرف هفت سال شرکت چند میلیون دلاری اوراکل، تحت مدیریت الیسون به درآمدهای میلیاردی دست یافت.

در سال ۱۹۸۶ لری الیسون به خاطر فروش بالای سیستم‌های نرم افزاری‌اش، شرکت اوراکل را وارد بورس کرد. سال‌های بعد از ورود اوراکل به بورس هیئت مدیره جوان با اغراق در مورد شرکت تحت مدیریت خود زمینه ضرر و زیان بزرگی را فراهم آوردند. در ۱۹۹۰ اوراکل دچار چنان ضرر و زیانی شد که تا حد ورشکستگی پیش رفت. لری الیسون پس از این اتفاقات تصمیم گرفت تغییرات عمیقی در اوراکل ایجاد کند و حدود ۸۰ درصد از کارکنان و مدیران ارشد شرکت خود را با نیروهای جدید جایگزین کرد. تغییرات اعمال شده از سوی لری الیسون ثمربخش بود و دو سال بعد، یعنی در ۱۹۹۲ که لری الیسون سیستم پایگاه داده‌ای اوراکل ۷٫۰ را وارد بازار کرد، این شرکت به بهترین عرضه کننده راهکارهای نرم افزاری در زمینه مدیریت پایگاه داده تبدیل شد.

در سال ۱۹۸۹ شرکت الیسون هشت کارمند بیشتر نداشت و درآمد آن هم کمتر از یک میلیون دلار بود. اما یک سال بعد که شرکت آی بی‌ام به استفاده از راهکارهای شرکت الیسون روی آورد، درآمد آن‌ها هرسال دو برابر سال قبل می‌شد. این روند، تا هفت سال ادامه یافت و شرکت چندمیلیون دلاری آن‌ها، تحت مدیریت الیسون به درآمدهای میلیاردی دست یافت.

موفقیت شرکت اوراکل در تمام سال‌های دهه ۱۹۹۰ ادامه داشت. در آمریکا بانک‌ها، شرکت‌های هواپیمایی و خودروسازی و بسیاری از شرکت‌های تجاری همگی از پایگاه‌های داده طراحی شده توسط اوراکل استفاده می‌کردند. در این زمان که فناوری اینترنت نیز در حال سربرآوردن بود، اوراکل رشد خود را سرعت بخشید. توسعه تجارت الکترونیک نیز درآمدهای زیادی را برای لری الیسون و شرکتش به همراه داشت. در یکی از دوره‌های سه ماهه سال ۲۰۰۰ اعلام شد درآمد شرکت اوراکل ۷۶ درصد رشد داشته است. در این سال لری الیسون ثروتمند‌ترین فرد جهان شناخته شد.

لری الیسون در سال ۲۰۰۴ تصمیم گرفت با اتخاذ راهبرد خرید و ادغام شرکت‌ها، سهم خود را از بازار افزایش دهد. این شرکت در عرض سه سال بیش از ۲۵ میلیارد دلار از سرمایه خود را صرف خرید انبوهی از شرکت‌های کوچک و بزرگ کرد. اولین شرکتی به ادغام اوراکل درآمد شرکت پیپل سافت بود که به قیمت ۱۰٫۳ میلیارد دلار خریداری شد. لری الیسون با این راهبرد توانست شرکت اوراکل را به بزرگ‌ترین سازنده نرم افزارهای کسب و کار در جهان تبدیل کند. هم اکنون همه شرکت‌هایی که نامشان در فهرست صد شرکت بزرگ نشریه فورچون ثبت شده است جزو مشتریان راهکارهای اوراکل هستند.

لری الیسون ورزشکار

لری الیسون در کنار زندگی شغلی خود در اوراکل، موفقیت‌های زیادی هم در دنیای ورزش کسب کرده است. او سال هاست که ورزش تنیس را به صورت حرفه‌ای دنبال می‌کند و در مسابقات قایق‌رانی نیز مهارت زیادی دارد. الیسون در سال ۲۰۱۰ توانست جام قهرمانی مسابقات قایق رانی آمریکا را از آن خود کند. وی که در رشته خلبانی نیز توانسته گواهینامه‌هایی را کسب کند، چندباری به خاطر نقض قوانین مربوط به پرواز و خلبانی جریمه‌های سنگینی پرداخته است.

رشته‌های موج سواری و دوچرخه سواری در کوهستان هم از دیگر رشته‌های مورد علاقه او است. در سال‌هایی که اوضاع شرکت اوراکل بعد از آن ضرر و زیان مالی گسترده رو به بهبود بود و رشد شتابنده‌ای در پیش گرفته بود، الیسون در این دو رشته ورزشی دچار مصدومیت‌های سختی شد ولی بعد از پشت سر گذاشتن یک عمل جراحی مخاطره آمیز دوباره بهبود یافت و ورزش‌های مختلف از جمله قایق رانی را دوباره از سرگرفت. وی در سال ۱۹۹۸ در حین قایق سواری از یک گردباد دریایی هاریکان که جان شش ورزشکار دیگر را گرفت، نیز جان سالم به در برد.

کشتی بادبانی کسب و کارتان را با انگیزه، در تلاطم امواج به مقصد مطلوب هدایت کنید.

بیوگرافی میلیاردرخودساخته کارلوس اسلیم هلو

بیوگرافی کارلوس اسلیم هلو

نام: کارلوس اسلیم هلو * سال تولد: ۱۹۴۰ * محل اقامت: مکزیک

رتبه در سال ۲۰۱۰: اول * رتبه در سال ۲۰۱۱: اول

سرمایه خالص: ۷۴ میلیارد دلار آمریکا

نحوه کسب دارایی: فردی خود ساخته

منبع: مخابرات و صنایع ارتباطی

بدون شک کارلوس اسلیم هِلو یکی از چهره های شناخته شده تاریخ مکزیک است اما شاید بسیاری از مردم جهان هیچ شناختی از وی نداشته باشند. با سرمایه خالصی معادل ۷۴ میلیارد دلار، هلو در حال حاضر مقام نخست ثروتمندترین افراد جهان را به خود اختصاص داده و این مساله بیش از گذشته باعث شهرت وی شده است.

یکی از عوامل موثر در کسب این مقام، اعلام وارن بافت مبنی بر اختصاص بخش عظیمی از دارایی های خود برای امور خیریه است. اسلیم هلو فردی خود ساخته و موفق در زمینه های مختلف تجاری بوده و به نظر می رسد که در تمامی آنها به مهارت تمام و استادی رسیده است. در واقع می توان گفت استعداد هلو در کسب سرمایه و پول فراتر از اصول منطقی بوده و سرعت چشمگیر افزایش ثروت وی شاهدی بر این مدعاست.

کارلوس اسلیم هلو در بیست و هشتم ژانویه ۱۹۴۰ در مکزیکو سیتی پایتخت مکزیک به دنیا آمده است. وی مدیر عامل و رئیس بسیاری از شرکت های مخابراتی جهان است. این در حالی است که هلو اصالتا مکزیکی نمی باشد. پدر وی یوسف سلیم حداد از مهاجران لبنانی بوده و مادرش لیندا هلو مکزیکی است.

والدین کارلوس اسلیم هلو در اواسط دهه ۲۰ ازدواج کردند. کارلوس فرزند پنجم از شش فرزند خانواده بزرگ خود محسوب می شود و از همان دوران کودکی هوش و نبوغ خاصی را از خود نشان می داد. در مدرسه نیز وی سرآمد دیگر شاگردان بود و همواره به مطالعه و آموزش مطالب جدبد بسیار علاقمند بود. کارلوس از ابتدای کودکی توسط پدر دانایش با استراتژیها و روش‌های کسب‌وکار آشنا شد و در تمام جنبه‌های کسب‌وکار به مهارت بالایی دست یافت. او در حالی که هنوز یک نوجوان بود در یکی از بانک‌های کشورش سهام می‌خرید و همزمان در شرکت پدرش به کار مشغول بود.

پس از دوران دبیرستان او تصمیم گرفت تا تحصیلات خود را در رشته مهندسی ادامه دهد و در دانشگاه یونیورسیداد ناسیونال اوتونوما دو مکزیکو پذیرفته شد. اما پس از فارغ التحصیلی از این دانشگاه، اسلیم هلو مسیری کاملا جداگانه را برای خود برگزید و وارد دنیای تجارت شد.

خریدن کسب‌وکارها و توسعه آن‌ها به صنایع دیگر روش معمول کار کارلوس به حساب می‌آید. زمانی وی حتی با برند Telmex USA وارد بازار آمریکا شد و شراکتی را نیز در یک شرکت شناخته‌شده خدمات موبایل به نام Tracfone آغاز کرد. کارلوس آشکارا تفکری جهانی دارد ولی به منافع ملی فکر می‌کند.

هلو خیلی زود دریافت که استعداد وی برای کمک به شرکت هایی که با شرایط مالی مناسبی مواجه نیستند و سودآوری آنها می تواند ثروت هنگفتی را برای وی به همراه داشته باشد. کارلوس موفقیت های مالی بزرگی را از طریق خرید شرکت های بحران زده و تبدیل آنها به شرکت هایی سودآور کسب کرده است. در واقع بحران اقتصادی مکزیک در سال ۱۹۸۲ عاملی کلیدی در افزایش سرمایه هلو محسوب می شود. او در آن زمان توانست برخی از شرکت های بحران زده را به کمترین مبلغ ممکن خریداری کرده و پس از نجات آنها از بحران به سودهای کلانی دست پیدا کند.

دولت مکزیک از سال ۱۹۹۰ روند خصوصی سازی را آغاز کرد و هلو به سرعت توانست هدایت شرکت تلفنوز دو مکسیکو(تلمکس) را بر عهده بگیرد. پس از آن وی هزینه های مخابراتی و ارتباطی را افزایش داد. این مساله انتقادهای بسیاری را برای هلو به همراه داشت. این در حالی بود که هدف وی پیشرفت و توسعه خدمات تلفن، خدمات اینترنت، موبایل و راهنمای تلفن مکزیک بود.

شیوه هایی که اسلیم هلو برای کسب درآمد و پول استفاده می کند تقریبا شبیه شیوه هایی است که وارن بافت به کار گرفته است؛ سرمایه گذاری های سالم و مطمئن. اما هلو ترجیح می دهد تا بیشتر به عنوان یک رئیس و گرداننده شرکت ها معرفی شود تا اینکه صرفا لقب سرمایه گذار را به وی اطلاق کنند.

هلو هدایت بزرگترین شرکت ارائه دهنده خدمات اینترنت در مکزیک و حتی یکی از بزرگترین شرکت های فعال در این زمینه در آمریکا را بر عهده دارد. طی یک دوره زمانی یک ساله بین سال های ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۷، سرمایه هلو با افزایشی چشمگیر از ۳۰ میلیارد دلار به ۴۹ میلیارد دلار رسید.

فعالیت های خیریه و بشردوستانه هلو

اسلیم هلو نیز مانند بسیاری دیگر از ثروتمندان جهان حضور پر رنگی در فعالیت های خیریه و بشردوستانه دارد. وی ریاست بنیاد توسعه آمریکای لاتین با بودجه ای بالغ بر ۱۰ میلیارد دلار را بر عهده دارد. تامین مالی پروژه های فرهنگی مختلف در آمریکای لاتین از جمله فعالیت های این بنیاد است.

کارلوس اسلیم هلو مالکیت و ریاست بیش از ۲۲۰ شرکت که در زمینه های مختلف ارتباطات، بانکداری، راه آهن، رستوران داری و … به فعالیت می پردازند را بر عهده دارد. همچنین او اولین فرد از یک کشور در حال توسعه است که در صدر لیست ثروتمندترین افراد جهان قرار گرفته است.

کارلوس اسلیم هلو تیزهوشی بیزینسی اش را در کار کردن به عنوان یک معامله‌گر سهام بار دیگر ثابت کرد و به تدریج کارگزاری بورس خودش را به راه انداخت. در سالهای نخست او روی سرمایه‌گذاری در املاک، ساخت و ساز و معادن تمرکز کرد. بقیه سهم امپراتوری بزرگ کارلوس را صنایع دیگری مثل تنباکو، صنایع غذایی و غیره زیر چتر شرکتی با عنوان Grupo Galas تشکیل می‌دادند که تمام کسب‌وکارهای کارلوس را به صورت متمرکز مدیریت می‌کرد. او همچنان سرمایه‌گذاری در جنبه‌های مختلف کسب‌وکار در دنیا را در دستور کار قرار می‌دهد.

با برخی از خصوصیات و عقاید کارلوس اسلیم هلو درباره کسب و کار و تجارت آشنا شوید:

ضرب‌المثل معروفی وجود دارد که می‌گوید:«محال است وارد مکزیک شوید و هر لحظه، پولتان به جیب اسلیم نریزد». این ضرب‌المثل تا حد زیادی واقعیت دارد زیرا اغلب خدمات و مسائل روزمره در مکزیک به‌گونه‌ای با سرمایه‌های کارلوس اسلیم به وجود آمده‌اند. مثلا ۹۲ درصد خطوط تلفن مکزیک متعلق به اوست. مردم اغلب مایحتاج زندگی خود را از فروشگاه‌های زنجیره‌ای او می‌خرند یا برای صرف غذا در مکزیک به یکی از ۱۸۰ رستوران زنجیره‌ای او می‌روند. او هم لاستیک ماشین‌های مکزیکی‌ها را تامین می‌کند و هم بزرگترین پیمانکار راه‌سازی است. مردم از بانک‌های او وام می‌گیرند. کارلوس اسلیم قهوه مکزیک را نیز تامین می‌کند.

کارلوس اسلیم با همه سرمایه و قدرتی که دارد، به صرفه‌جویی مشهور است. همیشه می‌توان او را با ساعت پلاستیکی ارزان‌قیمتش شناخت. او این صرفه‌جویی را به کار خود هم انتقال داده و همه شرکت‌ها و کارخانه‌هایش، بسیار ساده و معمولی‌اند. مثلا یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های خدمات تلفن او که سالانه میلیون‌ها دلار از آن درآمد دارد، در محل کارخانه لاستیک‌سازی‌اش قرار دارد.

اسلیم می‌گوید: «در زمان شکوفایی اقتصادی به ریاضت ادامه دهید، این امر به پیشرفت شرکت شتاب می‌بخشد. این کار باعث می‌شود تا در زمان بحران، جلوی نیاز شدید برای تغییرات گرفته شود».

چنگیز خان مغول شخصیت محبوب کارلوس اسلیم است. او هر شب تا پاسی از شب بیدار می‌ماند و کتاب‌های تاریخی می‌خواند. شیوه قدرت گرفتن و سیاست‌های اقتصادی او، فرق چندانی با روش چنگیز ندارد. هر دو آرام آرام حمله می‌کنند و ناگهان همه چیز را فتح می‌کنند. بسیاری از اقتصاددانان مکزیک با این شیوه کارلوس اسلیم مخالفند و انحصارطلبی او را سم مهلکی برای اقتصاد مکزیک می‌دانند.

اسلیم همیشه اصرار دارد خود را فردی غیر سیاسی معرفی کند اما به هر حال قدرت مالی‌اش باعث می‌شود حتی رئیس‌جمهور امریکا نیز گاه به گاه به او سر بزند. البته یکی از میهمانان مشهور و محبوب او، گابریل گارسیا مارکز است.
کارلوس اسلیم، مجموعه اقتصادی خود را با سه پسر و یک فرزندخوانده‌اش اداره می‌کند و همواره بخشی از درآمدهایش را به امور خیریه اختصاص می‌دهد. او در سال ۲۰۰۶، یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلار به موسسه‌های خیریه کمک کرد، ۹۵ هزار دوچرخه برای کودکان فقیر خرید، کمک کرد تا ۷۰۰ هزار عینک برای محصلین خریده شود و به ۱۵۰ هزار دانشجو، یاری رساند. او در نظر دارد در ۴ سال آینده حدود ۱۰ میلیارد دلار از سرمایه خود را به سیستم بهداشت و درمان مکزیک و همچنین پیشرفت آموزش و پرورش اختصاص دهد.

کارلوس اسلیم درباره اصول موفقیت شرکت‌هایش می‌گوید: «ساختارها و سازمان‌های ساده با حداقل سلسله‌مراتب اداری، توسعه فردی و آموزش درون‌سازمانی برای مدیران، انعطاف‌پذیری و تصمیم‌گیری آنی، کار کردن با مزایای شرکت‌های کوچک، ساختارسازی دوباره و به وجود آوردن شرکت‌های واحد از پایه‌های موفقیت است. همیشه به یاد داشته باشید شرکت‌هایی که در سختی زندگی می‌کنند قوی‌ترند و و در شرایط سخت، افراد آن بهتر می‌توانند با مشکلات روبه‌رو شوند».
او در سال ۹۴ نامه‌ای به جوانان نوشت که توصیه‌های فراوانی دا‌شت. کارلوس اسلیم درباره موفقیت گفت: «موفقیت این نیست که شما کاری را خوب یا حتی خیلی خوب انجام دهید و از دیگران تایید بگیرید. موفقیت یک عقیده بیرونی نیست، یک احساس درونی از خوب بودن است. موفقیت، تعادل روح است و قطعا به احساساتی مانند عشق، خانواده، دوستی، اصالت و راستی نیاز دارد».

کشتی بادبانی کسب و کارتان را با انگیزه، در تلاطم امواج به مقصد مطلوب هدایت کنید.

بیوگرافی چارلز جی. کوک

بیوگرافی چارلز جی. کوک

چارلز جی. کوک، (به انگلیسی: Charles G. Koch) (زاده ۱ نوامبر ۱۹۳۵) تاجر، کارآفرین و نیکوکار آمریکایی است. او یکی از دو مالک، رییس هیئت مدیره و مدیر عامل اجرایی شرکت صنایع کوک است. برادرش دیوید اچ. کوک نایب رییس اجرایی شرکت است، چارلز و دیوید هریک ۴۲٪ از سهام شرکت را دارا هستند. وی فرزند ارشد فرد سی. کوک، بنیانگذار شرکت صنایع کوک، از اعضای خانواده کوک و یکی از ابداع‌کنندگان روش نوین پالایش بنزین می‌باشد.

در سال ۲۰۱۰ بر پایه برآورد مجله فوربز، شرکت صنایع کوک، در فهرست بزرگترین شرکت‌های خصوصی مستقر در ایالات متحده، پس از شرکت کارگیل، در رتبه دوم قرار گرفت.

در اکتبر ۲۰۱۲ در فهرست میلیاردرهای بلومبرگ؛ چارلز کوک، با دارایی بالغ بر ۳۴ میلیارد دلار در رتبه ششم از ثروتمندترین افراد جهان قرار گرفته است. همچنین در فهرست ثروتمندترین افراد ۲۰۱۴ فوربز؛ در رتبه ششم، در فهرست فوربز ۴۰۰ نیز در رتبه چهارم جای گرفت. در حال حاضر، دارایی خالص وی بیش از ۴۱ میلیارد دلار برآورد می‌شود، که عمدتأ حاصل از مالکیت ۴۲٪ درصد از سهام او، در شرکت صنایع کوک، می‌باشد.

چارلز کوک زاده اول نوامبر سال ۱۹۳۵ در شهر ویچیتا در ایالت کانزاس، رییس هیئت مدیره و مدیرعامل صنایع کوک است.

چارلز فرزند فرد سی. کوک، یکی از موسسان شرکت صنایع کوک در سال ۱۹۴۰ است. فرد در آن زمان، یک فرایند نوآورانه پالایش نفت خام را ایجاد کرد. برادر چارلز؛ دیوید نیز، در حال حاضر نایب رییس شرکت و یکی از صاحبان اصلی آن می‌باشد.

چارلز و دیوید هر کدام مالک ۴۲٪ درصد از صنایع کوک هستند. برادر چارلز همچنین یکی از کاندیداهای آزادی‌خواه در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۸۰ بود.

چارلز جی کوک و همسرش لیز، در حال حاضر دو فرزند دارند. چارلز و سه برادرش هر سه دچار سرطان پروستات شده‌اند.

چارلز در موسسه فناوری ماساچوست (ام‌آی‌تی) تحصیل کرده و در سال ۱۹۵۷ مدرک لیسانس خود را در رشته مهندسی مکانیک، در سال ۱۹۵۸ مدرک فوق‌لیسانس در رشته مهندسی مکانیک و در سال ۱۹۶۰ مدرک فوق‌لیسانس در رشته مهندسی شیمی را از دانشگاه ام‌آی‌تی دریافت کرد. پدر چارلز نیز، مدرک مهندسی شیمی را از این دانشگاه دریافت کرده بود.

چارلز، پس از فارغ‌التحصیلی، به عنوان مشاور در یک شرکت بزرگ مشاوره‌ای، به نام آرتور دی. لیتل مشغول به کار شد، اما تنها پس از دو سال، پدرش از او خواست، که به خانه باز گردد و شرکت نفتی متوسطی را، که مالک و مدیر آن بود، اداره نماید.

در واقع پدر چارلز، او را تهدید کرده بود، که اگر به خانه برنگردد، شرکت را می‌فروشد! چارلز پس از دریافت این پیغام، به شهر خود برگشت و برای شرکت پدرش، مشغول به کار شد.

او از سال ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۳ مدیر ارشد شرکت مهندسی کوک بود. وی در سال ۱۹۶۳ به مقام رییس شرکت مهندسی ارتقا پیدا کرد و تا سال ۱۹۷۱ در این مقام ماند، اما قبل از به پایان رسیدن ریاستش در آن بخش، سال ۱۹۶۶ پدرش او را در جایگاه مدیرعامل کل شرکت، قرار داد.

بیوگرافی چارلز جی. کوک

چارلز جی. کوک و دیوید کوک لیبرترین هستند. رؤسای جمهور مورد تحسین کوک عبارتند از جرج واشینگتن، گراور کلیولند و کالوین کولیج. آنان از آن چه از سیاست خارجی و اقتصادی جرج دبلیو بوش دیدند، عمیقاً ناامید شدند. بخشی به این دلیل که احساس می‌کردند این کاستی‌ها بود، که راه را برای هزینه کردن بیش از حد دولت و افول نظام بازار آزاد باز کرد، چیزی که مشابه آن به اعتقاد آنان برای رونق بلند مدت اجتماعی و اقتصادی حیاتی خواهد بود. او به نشنال ژورنال گفت که اصل کلی او «حداقل کردن نقش دولت و حداکثر کردن نقش اقتصاد خصوصی و آزادی‌های فردی است.» او گفت نگران مقررات بیش از حد دولتی است و نوشت «ما با بزرگترین فقدان آزادی و رونق از دهه ۱۹۳۰ مواجه خواهیم بود.»

از جمله تاثیرگذاران بر کوک عبارتند از الکسی دو توکویل، آدام اسمیت، مایکل پولانی، یوزف شومپیتر، جولین سایمن، پال جانسن، تامس سول، چارلز موری، لئونارد رید، و اف. ای. هارپر. کوک در گفتگویی با ژورنال آمریکایی بیزنس گفت او به غول‌هایی که مکتب اقتصادی اتریش را خلق کردند حجم عظیمی از سپاس‌گزاری بدهکار است. آنان اصولی را توسعه دادند، که مرا قادر ساخت فهمی از این پیدا کنم که دنیا چطور کار می‌کند؛ و این ایده‌ها در توسعه مدیریت مبتنی بر بازار راهگشا بود.» به طور خاص او برای کتاب کنش انسانی؛ لودویگ فن میزس و نیز مکتوبات فریدریش آوگوست فون هایک تحسین خود را ابراز می‌کند. کوک گفت «تورم کوتاه مدت با درآمد فصلی در وال استریت پتانسیل درآمدی شرکت‌های سهامی عام فرچون ۵۰۰ را کم می‌کند.» او همچنین شرکت‌های عمومی را «پایگاه تغذیه وکیلان» در نظر می‌گیرد، که با مقرراتی چون قانون ساربنز-آکسلی ۲۰۰۲ تنها پتانسیل درآمدی شرکت‌های خصوصی را زیاد می‌کند.

کوک از دولت بزرگ و طبقه سیاسی خوشش نمی‌آید. او فکر می‌کند میلیاردرهایی چون وارن بافت و جرج سوروس که سازمان‌هایی با ایدئولوژی‌های متفاوت را تامین بودجه می‌کنند «به ایده‌های آزادی به حد کافی آشنا نبوده‌اند.» کوک فکر می‌کند «رونق مورد حمله» دولت اوباماست و «نسبت به سیاست‌هایی که تهدید می‌کنند آزادی اقتصادی ما را نابود کنند و حجم زیادی از پول را به جکومت منتقل کنند» هشدار می‌دهد.

چارلز نگاه تایید کننده‌ای به جنبش تی پارتی دارد. او به یک مصاحبه کننده گفت: «شیوه‌ای که رشد کرده، شور و شدت آن مافوق انتظار من بود.» او بودجهٔ گروه‌های مخالف با دولت اوباما را تأمین کرده است.

در سال ۱۹۶۷ فرد سی. کوک، درگذشت و چارلز رییس هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت صنایع کوک شد. این بنگاه، یک سال بعد، به احترام فرد سی. کوک، به صنایع کوک تغییر نام یافت و تاکنون نیز به همین نام باقی‌مانده است.

در طول این سال‌ها، چارلز مدیریت فوق‌العاده‌ای به ویژه در کمک به رشد صنایع کوک، از خود نشان داده است. زمانی که او برای اولین بار در سال ۱۹۶۷ رییس شرکت شد، شرکت پدرش یک شرکت نفتی متوسط، با درآمد سالانه‌ای در حدود ۱۸۰ میلیون دلار بود و ارزشی در همین حدود داشت، اما در حال حاضر صنایع کوک به بیش از ۵۰۰ حوزه رشد کرده و ارزش آن به بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار افزایش یافته است. صنایع کوک در سال ۲۰۰۵، زمانی که شرکت جورجیا-پسیفیک را، از آن خود کرد، بیشترین رشد خود را داشت.

شرکت صنایع کوک، که در حال حاضر دومین شرکت خصوصی ایالات متحده آمریکا از لحاظ میزان درآمد (پس از کارگیل) است، دارای شرکت‌های زیرمجموعه زیادی در صنایع تولیدی، تجارت و سرمایه‌گذاری مثل تجارت کالا، صنایع پتروشیمی، صنایع شیمیایی، انرژی، الیاف، پلیمر، مواد معدنی، کودهای شیمیایی، خط لوله و کاغذ، آسفالت، تجهیزات تکنولوژی شیمیایی، امور مالی و خدمات سرمایه‌گذاری، می‌باشد.

در سال ۲۰۰۸ درآمد این شرکت ۹۸ میلیارد دلار برآورد شده است، که آن را در رده شانزدهم فهرست فرچون ۵۰۰ قرار می‌داد. این شرکت همچنین به خاطر حمایت از بنیاد بازار آزاد، شهرت دارد.

چارلز جی. کوک از پیروان سر سخت مدیریت مبتنی بر بازار (ام‌بی‌ام)، فلسفه‌ای که خود او ایجاد کرده و در کتابش، به نام «چطور مدیریت بر مبنای بازار، بزرگ‌ترین شرکت خصوصی دنیا را ساخت»، آن را به تفضیل توضیح داده است. این کتاب در سال ۲۰۰۷ به چاپ رسید. چارلز کوک فلسفه ام‌بی‌ام را، عامل موفقیت شرکتش می‌داند.

این فلسفه به فعالیت‌هایی اشاره دارد، که رهبران به طور مداوم برای کشف و به کارگیری جنبه‌های سودآور فرایند بازار درون یک سازمان (با استفاده از بازارهای داخلی برای هدایت تبادلات بین واحدهای تجاری) به کار می‌برند.

چارلز جی. کوک مشارکت دست و دلبازانه‌ای، در بسیاری از امور خیریه دارد. او موسس یا یکی از موسسان تعداد زیادی از بنیادهای خیرخواهانه و بشر دوستانه بوده است. او موسس و مدیر موسسه کاتو، که یک بنگاه غیرانتفاعی تحقیقات در زمینه سیاست عمومی است نیز، می‌باشد. ماموریت این موسسه، افزایش درک، نسبت به سیاست‌های عمومی (تصمیمات دولتی برای جامعه) و بر اساس اصول کوچک‌سازی دولت، بازارهای آزاد، آزادی‌های فردی و صلح می‌باشد.

این موسسه از روش‌هایی اثر بخش، برای ایجاد حمایت، ارتقاء و انتشار سیاست‌هایی کاربردی برای خلق جوامع آزاد، باز و مدنی در ایالات متحده و دنیا، استفاده می‌کند. بیشترین کمک‌های چارلز به مراکز آکادمیک، مربوط به دانشگاه جرج میسون، در ویرجینیای شمالی بوده است.

کشتی بادبانی کسب و کارتان را با انگیزه، در تلاطم امواج به مقصد مطلوب هدایت کنید.

بیوگرافی خودساخته میلیاردر دیوید کوک

بیوگرافی دیوید کوک

دیوید همیلتون کوک، (به انگلیسی: David H. Koch) (زاده ۳ مه ۱۹۴۰) تاجر، نیکوکار، فعال‌سیاسی و مهندس شیمی آمریکایی است. او با مشارکت برادر بزرگترش؛ چارلز، مالک شرکت نفتی صنایع کوک می‌باشد. این شرکت، در حال حاضر بعنوان دومین شرکت خصوصی بزرگ در ایالات متحده محسوب می‌شود. دیوید کوک در فهرست سال ۲۰۱۴ از ثروتمندترین افراد جهان، در رتبه نهم قرار گرفت. در سال ۲۰۱۲ نیز بعنوان چهارمین فرد ثروتمند ایالات متحده محسوب می‌شد. دیوید کوک ثروتمندترین فرد ساکن نیویورک سیتی در سال ۲۰۱۳ است.

در سال ۲۰۰۸ در پی اهداء یک هدیه ۱۰۰ میلیون دلاری از دیوید کوک، به سالن تئاتر شهر نیویورک، در مرکز لینکلن، که بمنظور نوسازی تالار اصلی آن، انجام شده بود، نام آن به تالار دیوید اچ. کوک تغییر پیدا کرد. او یکی از بازماندگان پرواز ۱۴۹۳ یواس‌ایر، که در سال ۱۹۹۱ سقوط کرد، می‌باشد.

بیوگرافی دیوید کوک

کوک از سیاست‌هایی حمایت می‌کند که مروج اصول آزادی و بازار آزاد باشند. او حامی ازدواج همجنس‌گرایان و یاخته‌های بنیادی است. او مخالف لایحه حفاظت از بیمار و مراقبت مقرون به صرفه و قانون داد- فرانک است. او مخالف war on drugs و در خصوص گرم‌شدن زمین دارای منشأ انسانی مشکوک است. او گفته است که یک سیارهٔ گرمتر بهتر خواهد بود زیرا «زمین خواهد توانست مردم خیلی بیشتری را تامین کند و نواحی خیلی وسیعتری برای تولید غذا موجود خواهد بود.»

کوک با جنگ عراق مخالف بود، و می‌گفت «جنگ خرج زیادی داشته و جان تعداد خیلی زیادی از آمریکاییان را گرفته،» و «من در این که این کار درستی بوده تردید دارم. با مشاهده گذشته به نظر می‌رسد سیاست خوبی نبوده است.»

کوک منقد بسیاری از سیاستهای اوباماست. «او رادیکالترین رییس جمهوری است که این کشور داشته است… صدمهٔ خیلی بیشتری به نظام بازار آزاد و شکوفایی بلندمدت زده نسبت به هر رییس جمهور دیگری که داشته‌ایم.» کوک معتقد است که سوسیالیسم پدر اوباما دلیل باور اوباما به چیزیست که کوک آن را تمایلات «ضد کسب و کار، ضد بازار آزاد» اوباما می‌داند. کوک معتقد است که اوباما خود «سوسیالیستی تندرو» است که «به طرز اعجاب آوری وانمود می‌کند چیزی جز آن است.»هشتاد و هفت درصد از اعانه‌های دیوید کوک در سال ۲۰۱۲ به جمهوریخواهان داده شد.

نیاد خیریه دیوید اچ. کوک از سال ۲۰۰۰ تاکنون بیش از ۷۵۰ میلیون دلار در زمینه تحقیقات سرطان، مراکز پزشکی، نهادهای آموزشی، هنرها، نهادهای فرهنگی و مطالعات سیاست عمومی اهدا یا تقبل کرده است. مجله کرونیکل آو فیلنتروپی از سال ۲۰۰۶، کوک را در زمرهٔ ۵۰ انساندوست برتر جهان قرار داده است.

کوک در ۱۹۹۲ دچار سرطان پروستات تشخیص داده شد. او تحت پرتودرمانی و هورمون درمانی قرار گرفت؛ ولی سرطان بازگشت. کوک معتقد است تجربه اش با سرطان او را برای تامین بودجه تحقیقات پزشکی تشویق کرده است. او می‌گوید، «وقتی بیماری می‌گیرید که من حدوداً ۲۰ سال دچار آن بوده‌ام؛ بدل به مبارزی برای تلاش برای درمان بیماری نه فقط برای خودتان بلکه برای بقیه مردم می‌شوید.» کوک بین ۱۹۹۸ و ۲۰۱۲ حداقل ۳۹۵ میلیون دلار به نهادها و حرکت‌های پژوهشی پزشکی کمک کرده است.

در سال ۲۰۰۷، او ۱۰۰ میلیون دلار به مؤسسه فناوری ماساچوست کمک کرد تا مرکزی برای جای دادن مؤسسه پژوهش ترکیبی سرطان دیوید اچ. کوک را بسازد.

کوک همچنین یکی از حامیان بزرگ هنر در ایالات متحده است و تابحال کمک‌های فراوانی به موسسات و سازمان‌های هنری نموده است، که از جمله آنها می‌توان به مرکز هنرهای نمایشی لینکلن، مرکز سرطان مموریال اسلون–کترینگ، موزه تاریخ طبیعی آمریکا و درمانگاه باروری بیمارستان نیویورک اشاره کرد.

کشتی بادبانی کسب و کارتان را با انگیزه، در تلاطم امواج به مقصد مطلوب هدایت کنید.