سرگذشت شاهرخ ظهیری

شاهرخ ظهیری در سال ۱۳۰۹ در شهر ملایر متولد شد. او در خانواده‌ای متوسط در ملایر زندگی می‌کرد و  پدر شاهرخ اهل ملایر و مادر او اهل تهران بود. شغل پدرش کشاورزی بود. شاهرخ ظهیری تا سن ۲ سالگی در ملایر زندگی می‌کرد و بعد از آن به تهران رفت و حدوداً دو سال در تهران زندگی کردند. بعد از آن پدر آقای ظهیری در اداره دارایی قم به عنوان رئیس استخدام شد و شاهرخ به همراه خانواده‌اش از سن ۴ سالگی به مدت ۱۲ سال در شهر مذهبی قم ساکن بودند. پدر او خیلی زود فوت کرد و او به عنوان پسر ارشد مسوول اداره خانواده شد. تحصیلات شاهرخ ظهیری در مقطع دیپلم به اتمام رسید و او به استخدام فرهنگیان در آمد و معلم شد. شاهرخ ظهیری همزمان با معلمی وارد دانشگاه شد و لیسانس حقوق قضایی گرفت و از معلمی به دبیری ارتقا رتبه داد.

شروع کار دیگر در کنار معلمی

کار معلمی از نظر درآمدی، ذهنی و روحی شاهرخ ظهیری را راضی نمی‌کرد. آقای ظهیری تصمیم گرفت که در کنار تدریس، کار دیگری را نیز شروع کند، لذا تحصیل دار یک کارخانه پارچه‌بافی شد. صبح‌ها در آنجا کار می‌کرد و عصرها در دبیرستان درس می‌داد. کم‌کم به لحاظ صداقتی که داشت و در کار بازاریابی و فروش خبره بود، مورد توجه صاحبان کارخانه قرار گرفت و پس از این‌که کار کارخانه افزایش یافت و به رشته‌های دیگر چون واردات ماشین‌آلات کشید، به عنوان مدیر فروش کارخانه انتخاب شد. او به خاطر فروش بالایی که داشت و صمیمانه کار می‌کرد، توانست در بین سایر شرکت‌ها شناخته شد.

شاهرخ ظهیری

تأسیس شرکت مهرام

در آن زمان مهدی بوشهری شوهر اشرف، خواهر شاه معدوم به همراه اسدالله علم وزیر دربار و چند نفر دیگر گروهی تحت عنوان ماه داشتند که صاحب شرکت‌های متعدد در رشته‌های گوناگون از جمله ماه یار، مه‌کشت، ماه سال و… بود.

شاهرخ ظهیری مدیر شرکت مه‌کشت شد که کار تجارت و واردات تراکتور و کمباین را داشت. کمی بعد به خاطر باند بازی‌های قدرت قرار شد بوشهری از شرکت خارج شده و شرکت منهل شود. آقای ظهیری در فکر تأسیس یک شرکت مرتبط با صنایع غذایی بود و نام آن را نیز انتخاب کرده بود که کارگروه ماه به هم خورد. بعد از آن او تصمیم گرفت ایده تأسیس این شرکت را خود دنبال کند و همراه یک شریک دیگر در سال ۱۳۴۹ مهرام را با یک میلیون تومان سرمایه تأسیس کرد. شاهرخ ظهیری در این باره می‌گوید: «واقعاً به آن روزها که نگاه می‌کنم، می‌بینم این موفقیت مرهون چه درس‌ها از بزرگان بازار و تجارت و چه سختی‌های طاقت‌فرسا و بویژه صحت فکر و عمل، صداقت و راستی، پشتکار و خلاقیت است.»

بزرگ‌ترین خلاقیت آقای ظهیری با مهرام تولید سس مایونز است. شاید باور نکنید اما آن زمان کسی نمی‌دانست مایونز چیست، چگونه خورده می‌شود و در چه مواردی مصرف می‌شود.

برای شروع کار مهرام مثلاً ما سراغ تولید رب گوجه‌فرنگی که همگان می‌شناختند نرفتیم. شاهرخ ظهیری خلاقیت ایجاد کرد تا یک فرهنگ غذایی جدید در کشور درست شود، تا جایی که هنگام جنگ تحمیلی سس مایونز بازار سیاه پیدا کرد!

اوایل کار کسی اصلاً سس مایونز را تحویل نمی‌گرفت و آن‌ها برای جا انداختن آن روش‌های جدید بازاریابی ابداع کردند که یکی از آنها خرید کاذب بود. او ۴۰ ـ ۳۰ نفر از مرد و زن و بچه و پیرمرد را استخدام کرده بود که به مغازه‌ها بروند و سس مایونز بخرند. آقای ظهیری خود سس‌ها را می‌خرید و دوباره کارتن می‌کرد و به مغازه‌ها می‌فرستاد. با این کار او ۵۰ درصد تولید را خود آقای ظهیری می‌خرید و ۵۰ درصد دیگر را مغازه‌دارها می‌فروختند. اما این کار برای فروش محصولات کارخانه کافی نبود. مغازه‌دار باید علاقه‌مند به فروش کالای او می‌شد.

شاهرخ ظهیری

آقای ظهیری راه دوم را انتخاب کرد و از ویزیتورهایش خواست تا از تاریخ تولد مغازه‌دارها را که اکثراً آذری‌زبان بودند، اطلاعات کسب کنند. بعد از آن او براساس تاریخ تولد مغازه دارها تعدادی کارت‌تبریک چاپ کرد و با یک سبد گل برایشان فرستاد. مغازه دارها از این کار آقای ظهیری بسیار خوشحال می‌شدند. آن‌ها به کارخانه تولید سس مهرام تماس می‌گرفتند و احساس قدردانی و خوشحالی خود را بیان می‌کردند. در نتیجه کم‌کم فروش سس مایونز در ایران افزایش یافت.

شاهرخ ظهیری روزهای سخت، پرکار، پرهیجان و پرباری را گذراند و تجربه‌های زیادی آموخت. او از ورشکستگی و بی‌چیزی شروع کرد و از صفر بالا آمد.

صادرات محصولات مهرام به آمریکا

داستان صادرات محصولات کارخانه مهرام به آمریکا نیز شنیدنی است. در آن زمان، ایران درگیر تحریم ایالات متحده بود. به همین دلیل آقای ظهیری ناچار بود که محصولات خود را از طریق دوبی به آمریکا صادر کند. محموله صادراتی او در طی ۱۵ روز با کشتی از دوبی به آمریکا می‌رسید. یکی از حامیان آقای ظهیری در آن زمان، آقای نهاوندیان معاونت وزارت بازرگانی سابق بود که او را تشویق می‌کرد تا به هر مقدار که می اتواند محصولات مهرام را به آمریکا و کانادا صادر کند. محموله‌های صادراتی مهرام در بندر لس آنجلس در غرب آمریکا از کشتی تخلیه و از آنجا میان فروشگاه‌های معتبر آمریکا توزیع می‌شد و مشتریان پروپاقرصی نیز در آن کشور داشت.

پیشرفت آقای شاهرخ ظهیری از زبان خود

من درس‌ها گرفتم و این درس‌ها را به کار بستم. من صداقت و درستی را از کف بازار یاد گرفتم. یادم نمی‌رود. برای کارخانه پارچه درخشان یزد پنبه می‌خریدم. من به عنوان تحصیل دار کارخانه می‌رفتم تا پول پنبه را بدهم.

یک روز من در کنار پدر آقای لاجوردی (همان لاجوردی که گروه صنعتی بهشهر را تأسیس کردند) و برای اولین بار در کشور از پنبه روغن گرفتند، بودم تا چک پنبه‌ها را بدهم. داشتم چای می‌خوردم که یکی از دلال‌هایی که برای ایشان کار می‌کرد، آمد و گفت: «حاج‌آقا من پنبه‌های دیروز را یک تومان گران‌تر فروختم و چک هم گرفتم.» ایشان گفت: «کدام پنبه؟» دلال گفت: «همان پنبه‌ای که شما دیروز به حاج محسن‌آقا فروختید.» ایشان گفت: «آن را که فروختم.» دلال گفت «می‌دانم. اما چک آن را گرفتید؟ پول گرفتید؟ امضایی چیزی کردید؟» ایشان گفت: «خیر.» دلال پاسخ داد: «حاج‌آقا شما که فقط حرف زدید. اما من برایتان چک هم گرفتم.» آقای لاجوردی گفت: «وقتی حرف می‌زنی، حرف یعنی چک، یعنی امضاء. یک تومان که ارزش ندارد. شما بگو صد میلیون تومان. نه! من قبلاً آن را فروخته‌ام، برو پسش بده.»

حالا تصور کنید من یک جوان ۲۴ ـ ۲۳ ساله از ایشان چه درس خوبی گرفتم. این‌گونه بود که من شروع به ترقی کردم، طوری که در سال ۷۵ که سهامی عام شدیم، حدود یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان سود انباشته داشتیم و کامیون از خط تولید به محل فروش می‌رفت و در عین حال یک واحد ما به ۷ کارخانه در کشور تبدیل شد و نخستین صنعت غذای ایران شدیم.

شاهرخ ظهیری

تمام این موفقیت‌ها با دست، سرمایه و دشواری‌های بسیاری به دست آمد. الان که به این موقعیت رسیده‌ام، صادقانه بگویم: «رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند».

آقای ظهیری خطاب به دیگران می‌گوید:

«پول هیچ سعادتی نمی‌آورد دوست من. چند خواهی تن را برای پیرهن / تن رها کن تا نخواهی پیرهن. من یک میلیاردر بااصالت هستم. تمام دارایی من، آبرو و حرمتی است که دارم، چون کلاه سر کسی نگذاشتم، مال کسی را نخوردم، تقلب نکردم و دروغی نگفتم. من ماهیت وجودی خودم را حفظ کردم، اما شک ندارم که هدفم از ابتدا پولدار شدن بود و این که از معلمی برای مادر، خواهر، برادر و خودم زندگی بسیار خوبی درست کنم که کردم. اما وقتی به قله پول رسیدم، دیدم اینجا خبر آنچنانی نیست و آنچه بر جای می‌ماند خوبی، پاکی و صداقت است که ثمره عمر من محسوب می‌شود، نه پول، نه پول و نه پول.»

رازهای موفقیت شاهرخ ظهیری

راز موفقیت شاهرخ ظهیری در ۳ چیز خلاصه می‌شود. این سه چیز شامل موارد زیر هستند:

  • صداقت
  • مقاومت
  • پشتکار

راه حل بسیاری از مشکلات کار و زندگی ابتکار وخلاقیت است وگرنه کسی با اتکا به سرمایه و امکانات مادی کارافرین نمی‌شود و اگر هم که کارافرین بشود یقیناً کارافرین موفقی نخواهد شد.

پایان کار آقای ظهیری در شرکت مهرام

بعد از پایان جنگ تحمیلی، مشکلات اقتصادی به گونه‌ای دیگر بر سر جامعه صنعتی ایران خراب شد. بانک مرکزی در آن زمان اعتبارات شرکت‌های خصوصی را تا ۵۰ درصد کاهش داد و به این ترتیب واحدهای تولیدی بخش خصوصی برای خرید و تأمین مواد اولیه با مشکل مواجه شدند. شرکت مهرام نیز که تا پیش از این در قالب سهامی خاص فعالیت می‌کرد، به ناچار به سهامی عام تبدیل شد و با ورود ۵۰ درصد سرمایه شرکت به بورس جان تازه‌ای گرفت.

شاهرخ ظهیری

شاهرخ ظهیری در آن زمان بود که دیگر توان اداره مهرام را در خود ندید. بالارفتن سن و بیماری قلبی او باعث شد که از مدیریت شرکت مهرام کناره گیری کند. با این حال پایگاه دیگری برای ادامه فعالیت ظهیری فراهم بود. او در زمان اداره مهرام همکاری مستمری با اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران داشت و همزمان با برگزاری اولین دوره انتخابات اتاق به عضویت هیات نمایندگان پارلمان بخش خصوصی درآمده بود.

شاهرخ ظهیری بیش از ۳۰ سال است که عضو اتاق بازرگانی تهران است و طی دو دوره اخیر در سمت عضو هیات رئیسه اتاق تهران و به عنوان خزانه دار اتاق تهران مشغول به فعالیت است.

سخن پایانی

برای شهروندانی که نزدیک به سه دهه محصولات غذایی مهرام را مصرف می‌کنند جالب است بدانند که بنیانگذار این کارخانه غذایی چه کسی بوده است. شاید برای شما نیز جذاب باشد که بدانید چه کسی با فرستادن شاخه گل و کارت تبریک در روز تولد فروشندگان محصولات مهرام، سعی در شناخت محصولات کارخانه‌اش در بین مارک‌ها و برندهای مختلف داشت.

شاید بعد از گذشت چندین سال برایتان جالب باشد که چه کسی با خرید کارخانه سرکه از پسر پهلوی اولین سس را وارد سفره‌های مردم عزیز ایران کرد. شاهرخ ظهیری، این کار آفرین موفق، در روز 26 فروردین سال 98 به خاک سپرده شد. یادش گرامی و روحش شاد.

 

کشتی بادبانی کسب و کارتان را با انگیزه، در تلاطم امواج به مقصد مطلوب هدایت کنید.

حاج رضا علاءالدين

بیوگرافی حاج رضا علاءالدين

حاج رضا علاءالدين صاحب پاساژ علاءالدین (اصلی‌ترین بازار موبایل در ایران) است. حاج رضا علاءالدين، پسر بزرگ خانواده حاج ناصر علاءالدین است. او در رشته ریاضی تحصیل کرده است. علاءالدین نام  خود را بر ملك خود نهاده است. «ناصر علاءالدين» پدر او، از ابتداى دهه ۵۰ در تقاطع خيابان جمهورى و حافظ كاسب بوده و یک فروشگاه پلاستيك فروشى داشته است. او در سال ۵۳ حدود هزار متر از فضاى كنونى پاساژ علاءالدین را خریداری کرد. ما در سایت کامپرو به معرفی ای کارآفرینان بزرگ خواهیم پرداخت.

پاساژ علاءالدین

پس از تهيه نقشه و طى مراحل قانونى از ابتداى سال ۷۴ تخريب و ساخت مجموعه علاءالدین شروع شد. اين ساخت و ساز ۴ سال به طول انجامیده و از سال ۷۸ تا ۷۹ آرام آرام و فاز به فاز واگذاری‌ها آغاز شد و در نهایت ۱۱ طبقه با حدود ۱۱۰۰ مغازه در سه فاز در این پاساژ واگذار شده است.

امروزه این مجموعه به چنان شهرتى دست يافته است كه كمتر كسى هنگام صحبت از موبايل، مجموعه علاءالدین را نمی‌شناسد. پاساژ علاءالدين بورس اصلى گوشى موبايل در تهران و به تبع آن در ايران است. نبض گوشى موبايل در آنجا مى زند. آنچه علاء‌الدين را از ديگر پاساژها متفاوت كرد نحوه مديريت مالك اصلي اين مجموعه است. «علاءالدين» بازار منطقه را در دست گرفته و نمونه‌ای از يك مجموعه موفق محسوب می‌شود.

حاج رضا علاءالدين

نظام مالى کاسب‌های پاساژ

اكثر شرکت‌های بزرگ موبايل سازى، در پاساژ علاءالدین دست کم یک دفتر و نمایندگی دارند. در و دیوارهای پاساژ تأسیس شده توسط آقای حاج رضا علاءالدین از درون و از بيرون، پر از تبليغات خرید و فروش موبایل است. البته این موضوع خاصيت بازار است كه از نئون تا بيلبورد براى معرفى جنس نو و تازه استفاده كنند. این پاساژ دارای مغازه‌های كوچك اما زياد است.

حاج رضا علاءالدین درباره نظام مالى کاسب‌های پاساژ می‌گوید: «اينجا کاسب‌ها، سود كم می‌گیرند ولى در عوض زياد می‌فروشند. اين يك نوع انتخاب استراتژى براى فتح بازار است.»

وى اعتقاد دارد كه پاساژ قشنگى نمی‌خواهد؛ قشنگى بايد در رفتار و برخورد کاسب‌ها باشد. او می‌گوید: «فرد بايد كاسب خوشنام و درستى باشد. ما اين مجموعه را به آدم‌های سالم و صادق فروختيم و از آنها استفاده كرديم. براى ما مهم است كه چه كسى مغازه‌های ما را می‌خرد. ما براى اين كه اين مجموعه راه بيفتد مغازه‌ها را به افراد جوان و جوياى كار با شرايط ۴۰ تا ۶۰ ماه قسطى واگذار كرديم».

رونق بازار موبايل ايران در پاساژ از زبان حاج رضا علاءالدین

آقای علاءالدین در طی مصاحبه‌ای گفت: «براى اين كه اين بازار راه بيفتد و رونق بگيرد، خون دلها خورديم و رنج‌ها كشيديم. اين طورى نبوده كه همه چيز حاضر و آماده باشد. پاساژهای زیادی در اين منطقه ساخته شده‌اند، ولى هيچ كدام نتوانسته‌اند به جايگاه و اهميت علاءالدين برسند. در پیشرفت این مجموعه، به جز تبليغات، حسن خلق کاسب‌های پاساژ هم اهميت داشته است. ما تلاش كرديم مشتری‌هایی كه به علاءالدين می‌آیند، راضى از این جا بروند. در مجموعه ما اگر اختلافى بين كاسب با مشترى پيش بیاید، ما آن را به خوبی حل و فصل می‌کنیم. ما محلى را در نيم طبقه پاساژ براى حل و فصل اختلاف بين مشترى و كاسب راه اندازى كرديم. اين محل با مديريت ما و با همكارى کاسب‌های خوشنام پاساژ اداره می‌شود. ما تا کنون توانسته‌ایم، بسيارى از مشكلات پيش آمده را به خوبى حل و فصل کنیم و اكثراً به نفع مشترى تصميم گرفته‌ایم تا مردم راضى از اين جا بروند و آوازه‌ی خوش نامی مجموعه علاءالدین همه جه بپیچد».

حاج رضا علاءالدین حتی ۳ طبقه پاركينگ مجتمع علاءالدين را تبديل به مغازه كرده است و در این باره می‌گوید:

«پاركينگ اينجا بلااستفاده بود، ضمن اين كه از ابتدا قرار ما با شهردارى هم همين بود. با اين حال طبق قانون شهرسازى به دليل نزديكى در ورودى پاركينگ به تقاطع نمی‌توانستیم از آن بهره بردارى كنيم. لذا مقرر شد كه از اين فضا به نحو ديگرى استفاده شود كه با توافقات صورت گرفته تبديل به مغازه شد».

برنامه‌های آینده حاج رضا علاءالدین برای پاساژ علاءالدین

حاج رضا علاءالدین تصمیم دارد كه ۱۰ پاساژ مشابه در ۱۰ نقطه تهران بسازد و هر كدام را به يك صنف و كالا اختصاص دهد تا قطب تجارى خاص كالا در تهران و ایران ايجاد شود. اميدواريم مسوولان با سهل نمودن شرايط براى كارآفرينان و ايجاد امكانات سرمايه گذارى باعث توليد و كارآفرينى بيشترى در این زمینه‌ها شوند.

حاج رضا علاءالدين

شایعه ارتباط حاج رضا با افراد خاص

حاج رضا علاءالدين در پاسخ به این پرسش که: «در بازار شايع شده است که شما به فرد خاصى «وصل» هستيد، به همین دلیل به این صورت پیشرفت می‌کنید. آيا درست است؟» می‌گوید: «نه والله. من جز خدا به كسى وصل نيستم و با هيچ فرد و گروهى هم كه جزو مردان سياسى كشور باشند، مراوده و بده بستان ندارم.

من فقط از رئيس پاسگاه منطقه درخواست كردم كه يك باجه و كيوسك پليس زير پل بگذارند تا اين منطقه كه مورد رجوع خانواده‌ها و مردم است، با امنيت بيشترى مواجه باشد. ضمن آن كه اين محل به دليل اين كه کاسب‌های فراوانى دارد و حجم قابل توجهى پول جابه جا می‌شود، نيازمند امنيت بيشترى است كه پليس در اين زمينه می‌تواند يار و كمك رسان كسبه و مردمى باشد. ما فقط پول و هزينه نصب كيوسك پليس را پرداخت كرديم، همین.»

ایجاد شغل

پاساژ علاءالدين روزانه براي حدود هفت هزار خانوار به طور مستقيم و براي سه برابر اين تعداد به طور غيرمستقيم شغل ايجاد كرده است. همچنین اين مجموعه سبب شده است تا فعاليت‌هاي خدماتي بسياري در اين زمينه رونق بگيرند. طي برآوردي از سوي كسبه روزانه ۳۰ هزار نفر از اين مجموعه منتفع مي‌شوند.

حق خرید و فروش فقط با حاج رضا علاءالدين

هيچ مغازه‌داري بدون اجازه حاج رضا علاءالدين حق خريد و فروش ندارد. او خود خريدار و فروشنده اصلي است. مالكي كه به هيچ‌كس «مالكيت» واگذار نكرده و همه‌ی مغازه دارها سرقفلي ‌نشين او هستند. به موجب قانون سرقفلی، هیچ مغازه داری در پاساژ علاء الدین صاحب تمام و کمال مغازه خود نیست و باید برای فروش یا اجاره از صاحب اصلی آن اجازه بگیرید. همچنین تمام مغازه‌های سرقفلی باید به مالک، اجاره مشخصی بدهند.

حاج رضا درمورد هزینه سرقفلی می‌گوید:

«اين پول ماهيانه ۳۰ تا ۴۰ هزارتومان است كه ما آن را کاسب‌ها نمی‌گیریم، ما فقط از كسانى كه اقساطشان تمام شده و سند رسمى برايشان صادر شده است، حق شارژ و اجاره می‌گیریم».

رقیب جدی بازار علاء‌الدين

این ماجرا از آنجا شروع شد كه خانواده انصاری كه صاحب و مالك بازار مبل ایران هستند؛ پاساژی را كمی پایین‌تر از پاساژ معروف علاء‌الدین در تقاطع جمهوری و حافظ راه‌اندازی كردند و نامش را «بازار موبایل ایران» گذاشتند. همین نام خود كفایت می‌كرد كه علاء‌الدین احساس خطر كند، ولی وقتی انصاری با حجم تبلیغات گسترده و ارائه خدمات جدید در نحوه مدیریت پاساژ به میدان آمد، رسماً دو طرف روبه‌روی هم قرار گرفتند.

حاج علی انصاری ۲۰۰ متر پایین‌تر از پاساژ علاء‌الدین مجموعه شیك و مدرنی را افتتاح كرد كه با ۱۸۰ مغازه در پنج طبقه خواهان جذب كاربران حوزه گوشی تلفن همراه بوده است. در این بازار فروشندگان علاوه بر موبایل، به فروش كامپیوتر و لوازم صوتی و تصویری نیز پرداخته‌اند. ایجاد یك رستوران شیك و مدرن و راه‌اندازی یك شهربازی در این مجموعه و پاركینگ‌های اختصاصی فراوان موقعیتی را ایجاد كرده كه مشتری در فضا و شرایط بهتری به دنبال كالای مورد نظر خود بپردازد. خانواده انصاری – هفت برادران – در راه‌اندازی پاساژهای اختصاصی وارد شده‌اند و همه آنها را با نام «ایران» همراه می‌كنند. نام خاصی كه به دلیل نبود قانونی مشخص برای به‌ كارگیری اسامی خاص، روی پاساژهای ساخته شده توسط برادران انصاری خودنمایی می‌كند.

این گونه شد که رقیبی جدی در مقابل مجموعه علاءالدین قرار گرفت.

ارتباط حاج رضا علاءالدين با خانواده

حاج رضا علاءالدين درباره چگونی روابطش با خانواده می‌گوید: «از كودكى در خانواده به ما آموختند كه روى پاى خودمان بايستيم و كار و تلاش كنيم. احترام به خانواده براى ما خيلى مهم است. پدر و مادرم، همه چيز من هستند. اصلاً اگر آدم به جايى برسد، به خاطر دعای خیر و پشتيبانى پدر و مادر است. من با پسرم و فرزندانم دوستم. آن‌ها هم تلاش می‌کنند كه خانواده خوبى داشته باشيم».

حاج رضا علاءالدين

کلام پایانی

ورود به زندگی شخصی افراد صاحب نام در عرصه سرمایه داری ایران سخت است. تجار صاحب نام، با تجربه و کارکشته ایرانی هنوز که هنوز است، از دیده شدن هراس دارند و به خبرنگاران رسانه‌ها روی خوش نشان نمی‌دهند. آن‌ها هر چقدر که متشرع باشند و به هر میزان که از راه قانونی و شم اقتصادی بالایشان کسب درآمد کرده باشند، اما باز هم از یک چیز می‌ترسند: «این که در معرض قضاوت مردم قرار بگیرند؟» چرا که در شرایط عادی عرف تفکر اجتماعی اکثر ما بر این است که هیچ کسی از راه عادی نمی‌تواند درآمد مولتی میلیاردی کسب کند.

دشواری راه رسیدن به سرمایه سالم و مشروع باعث می‌شود که بسیاری از مردم در مواجهه با چهره‌های سرشناس حوزه کار و سرمایه بپرسند: «از کجا آورده است؟» و قانع کردن همه افکار عمومی در این مسیر سخت و دشوار است.

اگر همینطور چشمی هم بخواهید حساب کنید، فکر می‌کنید ۱۱۰۰ واحد تجاری بازار علاءالدین، چقدر ارزش دارد؟ هزار میلیارد تومان؟ دو هزار میلیارد تومان؟ ۵ هزار میلیارد تومان؟ ۱۰ هزار میلیارد تومان؟ عددش زیاد مهم نیست، مهم این است که این همه واحد تجاری در قلب پایتخت ۱۰ میلیونی که ۴۰-۳۰ میلیون شهروند دیگر از کل کشور چشم به آن دوخته‌اند، «خیلی» می‌ارزد. تقریباً روزانه ۱۰ ها میلیارد تومان گردش مالی در این پاساژ اتفاق می افتد؛ چرا که هر روز بیش از ۳۰ هزار بازدیدکننده دارد. حالا فکر می‌کنید که حاج رضا علاءالدین که فرد متشرع، قانونمند و بدون وابستگی به دستگاه‌های مختلف است و از رانت خاصی هم برخوردار نیست؟ چرا هنوز وقتی تنها برای یک بار روبروی خبرنگاری قرار می‌گیرد، باز هم ابا دارد که بگوید رقم دقیق دارایی‌اش چقدر است؟ به نظرم تنها دلیلش این است که او و هم صنفانش به خوبی می‌دانند که جامعه ایرانی بسیار سخت قبول می‌کنند کسی چنین دارایی افسانه‌ای داشته باشد.

با این حال بهتر است که بدون قضاوت نادرست از زندگی این افراد موفق درس بگیریم.

کشتی بادبانی کسب و کارتان را با انگیزه، در تلاطم امواج به مقصد مطلوب هدایت کنید.

ثابت

بیوگرافی حسین ثابت بکتاش

حسین ثابت بکتاش متولد ۱۳۱۳ در مشهد است. او کارآفرین ثروتمند ایرانی، دلال فرش و صاحب گروه هتل‌های ثابت است. او بعد از اخذ دیپلم، برای ادامه تحصیل به اروپا رفت و در رشته برق و الکترونیک فارغ التحصیل شد. آقای بکتاش دارای ۱۱ هتل در نقاط مختلف است. در این مقاله قصد داریم شما را با این کارآفرین موفق ایرانی بیشتر آشنا کنیم.

فعالیت‌ها و دارایی آقای حسین ثابت بکتاش

حسین ثابت در سال‌های قبل در جزایر قناری اسپانیا ۹ هتل تأسیس کرده و هم‌اکنون نیز صاحب بزرگترین شرکت هتل‌داری اسپانیا است. در حال حاضر حسین ثابت بکتاش در یکی از دو جزیره اختصاصی خود در اسپانیا زندگی می‌کند. او در ایران هتل بزرگ داریوش را به سبک تخت جمشید در کیش ساخته‌ است. علاوه بر این او چهار هتل هلیا، لاله، تماشا و پانیذ را در کیش ساخته بود که از سال ۱۳۸۸ طی دو سه مرحله آن‌ها را فروخت و تنها ۲۵ درصد از سهام هتل لاله را در اختیار خود گرفت.

شرکت تجارت بین‌المللی ثابت و مجموعه پارک دلفین‌های کیش (دلفیناریوم) و باغ پرندگان با مساحت بیش از ۶۵ هکتار متعلق به آقای حسین ثابت بکتاش هستند. یکی دیگر از فعالیت‌های حسین ثابت ایجاد کورس‌های اسب‌دوانی با تأسیس شرکت اسب ایران بود که نا تمام ماند.

اعتقادات حسین ثابت

حسین ثابت بکتاش نهج البلاغه حضرت علی (ع) را از حفظ است و می‌گوید: «اسلام یک دین برتر است. من نهج البلاغه را حفظ هستم. نهج البلاغه دنیایی از ادب، فلسفه و ترتیب است. قرآن که جهانی دیگر دارد.» او شعر بلند عقاب دکتر خانلری را با شور و احساسی میهن پرستانه می‌خواند.

حسین ثابت به شش زبان زنده دنیا حرف می زند. او یک ایرانی مسلمان است که به ذره ذره این خاک اهورایی عشق می‌ورزد.

او عقیده دارد که: «وقتی شما با انگشت به طرف دیگری اشاره می‌کنید، توجه کنید که سه انگشت دیگر، به شما اشاره می‌کند. اول باید تکلیف خودتان را مشخص کنید. عمر دنیا کوتاه است. عشق آن نیست که غم بر در غمخواری برد.»

حسین ثابت بکتاش جمله در سردرب دفتر آلمان خود نوشته است:

«حق الناس را دست نزن، مصمم باش، عاشق تصمیمت باش،آن وقت است که محال پا به فرار می‌گذارد.»

برخی می گویند خوب است آدم فقیر باشد، اما سالم باشد. اما حسین ثابت اعتقاد دارد آدم باید هم سالم و هم ثروتمند باشد.

زندگینامه حسین ثابت بکتاش، کارآفرین ثروتمند ایرانی، دلال فرش و صاحب گروه هتل‌های ثابت

جزایز قناری اسپانیا

حسین ثابت بکتاش بعد از ایام فراغت تحصیل از دانشگاه، به صورت اتفاقی گذرش به جزایر قناری افتاد و به گفته خودش، سرنوشت برایش به یک باره تغییر کرد و در واقع دیدن جزایر قناری به او کمک کرد تا کسی شود که خودش می‌خواهد.

حسین ثابت می‌گوید: «قبل از آن من تجربه‌ی کار در جزایر قناری را داشتم. جزایر قناری شامل ۵ جزیره است، یک روز حین پرواز با هلیکوپتر، طوفان شد و مجبور شدیم در یکی از جزایر فرود بیاییم. جزیره‌ای بود بی آب و علف بود که هیچ چیز به جز جز یک ساحل زیبای ۳۰ کیلومتری در آن نبود. ۴ جزیره‌ی دیگر آباد بودند و فقط این جزیره متروک بود. یک هفته در آن جزیره ماندم و به مطالعه در مورد آن پرداختم. رفته رفته کار آباد کردن آن جزیره را آغاز کردم. خیابان کشی و درخت کاری کردم و ساخت و ساز را در آن شروع نمودم.»

آغاز فعالیت حسین ثابت در ایران

حسین ثابت بکتاش در این باره می‌گوید: «حدود ۷ سال پیش گذر سفیر ایران به جزایر قناری افتاد. ایشان به سراغ من آمدند و سرانجام مرا قانع کردند که به ایران برگردم. من به مدت ۲۰ سال در ایران نبودم. آن‌ها به دلیل این که موفقیت من در جریان فعالیت‌های توریستی را دیده بودند، به من پیشنهاد بازگشت به ایران را دادند. یک شب خواب مادرم را دیدم که به من گفت از روی این پل عبور کن و به آن طرف پل برو. بعد از آن خواب من به به ایران آمدم، هر چند کسی نبود که به من قوت قلب بدهد.

۷ سال پیش وقتی وارد ایران شدم، دیدم ایران به لحاظ قابلیت‌های توریسم در رده‌ی ده کشور اول دنیا قرار دارد، ولی از نظر استفاده از این قابلیت‌ها، در ردیف ۱۰ کشور آخر دنیا است! این بود که با تمام وجود شروع کردم به کار و هتل داریوش را با این ذهنیت ساختم.

هنوز برای من زود بود که در تهران فعالیتی توریستی را شروع کنم چون هنوز صنعت توریسم در تهران درست جا نیفتاده بود. به همین دلیل دوباره به خارج از ایران برگشتم.

فعالیت در جزیره کیش

سفیر ایران حسین ثابت بکتاش را دوباره به ایران دعوت کرد. او به تهران آمد و در طی جلسه‌ای برای اولین بار نام جزیره کیش را شنید. چون که او تجربیات عمرانی و توریستی‌ای زیادی در مورد جزایر قناری داشت از او خواستند که به عمران جزیره کیش بپردازد.

مجموعه تفریحی پارک دلفین‌ها

این پارک تفریحی با مساحتی حدود ۱۰۰ هکتار در جنوب شرقی جزیره کیش قرار دارد. پارک مخصوص دلفین‌ها، پرندگان و آکواریم زیر دریا است و در نوع خود بزرگ‌ترین پارک در خاورمیانه است.

پارک دلفین‌های کیش شامل فضای سبز با انواع گونه‌های مختلف گیاهی و باغ پرندگان اولین دلفیناریوم در ایران است. متنوع‌ترین پستانداران دریایی از جمله دلفین، شیر دریایی شمالی، شیر دریایی جنوبی، گربه دریایی شمالی، گراز دریایی، پنگوئن و… در بزرگترین دلفیناریوم خاورمیانه، پارک دلفین‌های کیش جمع آوری شده‌اند.

در این مجموعه بیش از ۲۱ پستاندار دریایی در استخرهای به حجم ۱۸۰۰۰ متر مکعب آب دریا نگهداری می‌شوند و مهیج‌ترین نمایش‌هایی که در دنیا بی نظیر است به اجرا در می‌آورند. گفتنی است در طی هفت سال گذشته از بدو ورود این حیوانات از اقصی نقاط دنیا، مربیان جوان ایرانی در این مجموعه تعلیمات لازم را آموزش دیده‌اند و به فعالیت خود مشغول هستند. شرایط در این مجموعه به قدری برای پستانداران دریایی فراهم است که ۳ شیر دریایی شمالی و جنوبی زاد و ولد کرده‌اند.

گفته می‌شود تعدادی از این دلفین‌ها با یک پرواز چارتر اختصاصی از آکواریوم‌های بزرگ از کشور ژاپن به ایران آورده شده‌اند.

فضای سبز پارک دلفین‌های کیش شامل بیش از یکصد گونه گیاهی از جمله هزاران درخت نخل، بنجامین‌هاى بسیار بزرگ، درختان لور (انجیر معابد)، اوکالیپتوس، آکاسیا، مورد، کهور، گل ختمى، شیشه شور، تکوما، سیاه نوفیلد، کند کارپوس، جونیا پروس و بیش از ۲۵ گونه کاکتوس و سایر گیاهان است که با توجه به وضعیت اقلیمی جزیره کیش و مرجانی بودن خاک آن در نوع خود بی‌نظیر است.

تاکنون هزاران درخت نخل در این پارک کاشته و مجموعه‌هایی از کاکتوس‌های استثنایی گردآوری شده است. در دلفیناریوم و باغ پرندگان این مجموعه زیباترین حیوانات نادر نگهداری می‌شوند.

در جزیره کیش جنگل باران‌های مصنوعی، کوه آتشفشان، دنیای ارکیده، باغ پروانه‌ها و رستوران‌های منحصر به فرد در دست ساخت و طراحی هستند.

بازدیدکنندگان در مجموعه، توسط اتوبوس قطاری به پارک پرندگان و سپس به دلفیناریوم کیش هدایت می‌شوند. پارک دلفین‌های جزیره کیش بی شک یکی از مراکز تفریحی جزیره کیش است که توجه گردشگران زیادی را به خود جلب می‌کند.

حسین ثابت بکتاش در این باره می‌گوید: «برای زیبایی و سرسبزی این پارک حدود ۲۲ هزارنفر نخل از سرزمین اصلی برای کاشت وارد مجموعه پارک دلفین‌ها شده است. مجموعه دلفینایورم این پارک از سال ۸۲ راه‌اندازی شده و دلفین‌ها و شیرهای دریایی روزانه چند ساعت برای بازدیدکنندگان نمایش اجرا می‌کنند. هم‌اکنون حدود ۱۰ هزار پرنده از ۵۹ گونه مختلف در باغ پرندگان پارک دلفین‌ها نگهداری می‌شود و امسال با وارد کردن بخش دیگری از انواع پرندگان در فصول خنک، تعداد آنها به ۱۰۰ هزار پرنده افزایش می‌یابد.

انواع پلیکان، شتر مرغ، طوطى ماکائو، طاووس، انواع لک لک، توکان، توراکو، قو، پنگوئن و انواع جانوران نادرى مثل کروکودیل در پارک دلفین‌های کیش وجود دارند که در چند قدمی تماشاگران بدون بودن در هر گونه بند و حصاری آزادانه زندگی می‌کنند.

حتی استاندارد استخرهایمان از اورلاندای آمریکا که پایه گذار این نوع استخرها است، بالاتر است. وقتی آن‌ها به این جا می‌آیند تعجب می‌کنند. البته ما دردسرهای خیلی بزرگ‌تری داریم. باید آب دریا را که ۳۲ درجه است، به ۱۸ درجه تبدیل کنیم و باید ۱۸ هزار متر مکعب آب را در روز خنک کنیم. آب را باید همیشه تمیز نگه داریم و فیلتر کنیم. برای حیوان‌ها باید روزی یک تن ماهی از همه جای کشور وارد کنیم. باید درجه حرارت و نفس حیوان‌ها را اندازه بگیریم و خون آن‌ها را هفته به هفته آزمایش کنیم و به اقصی نقاط دنیا با ایمیل بفرستیم و از نظر پزشکی مطمئن شویم که اتفاقی برای حیوانات نمی‌افتد. باید ماهی تازه با ویتامین به آن‌ها دهیم.

سلامت این حیوانات و مربیانی که آنجا هستند، برای ما خیلی مهم است. اول ۲۲ مربی خارجی داشتیم ولی الان یک مربی داریم. خدا را شکر بچه‌های ایرانی این دانش را یاد گرفته‌اند. باید فضایی ایجاد شود تا مهمان که می‌آید بتواند یک بازی بسیار خوب ببیند. آرام آرام در حال آماده شدن برای پذیرایی مهمان‌هایی از کشورهای همسایه هستیم که در آن جا چنین چیزهایی نیست و چون نیست وارد مملکت ما می‌شوند.»

هتل داریوش

حسین ثابت بکتاش در مورد ساخت هتل داریوش کیش می‌گوید: «در ساخت هتل داریوش دو مورد مد نظر بوده یکی مساله اقتصاد و دیگری مطرح کردن فرهنگ و هنر ایرانی. ساختن هتل دو وجه دارد. یکی سرمایه گذاری و بازدهی آن و دیگری هویت بخشی به یک فرهنگ است. فرهنگ ایرانی.

او دفترچه راهنمای هتل داریوش را که عکسی از ۲۱ سالگی‌اش در تخت جمشید در صفحه اول چاپ شده نشان می‌دهد و شعر می‌خواند، می‌گوید:

«عشق، عشق ناممکن را ممکن می‌سازد.»

من در ۲۱ سالگی گفتم روزی تخت جمشید را می‌سازم. امروز آن را در قالب یک هتل ساخته‌ام که یک مقام عالی رتبه اسپانیا می‌آید و مقابل آن فرهنگ زانو می زند و آن را ستایش می‌کند. حسین ثابت برای اثبات حرفش از گنجینه شعر فارسی به خوبی استفاده می‌کند. بیشتر نمونه‌هایی که می‌دهد عاشقانه و اجتماعی است.

هتل داریوش در زمینی به مساحت ۱۴۰ هزار متر مربع ساخته شده است. من همواره در جست و جوی هویت ایرانی خودم بوده‌ام و اگر چه یک سرمایه گذار هستم با این حال به گذشته‌ی خودمان و به خصوص نمادهای تخت جمشید علاقه‌ی خاصی دارم. ما طی مراحل مختلفی توانستیم در ورودی هتل، سرسرا و پله‌های آن نمادهایی از تخت جمشید را قرار دهیم. آمدیم مجسمه‌ی سرباز هخامنشی را برای به تصویر کشیدن عظمت و شکوه آن دوران در بخش‌های عمده‌ی هتل جاسازی کردیم، همین طور نقش داریوش و همسرش را در داخل هتل طراحی کردیم که نماد قدرت و نشانه‌ی شکوه معماری ایرانی است.»

ثابت

این هتل در هر طبقه حدود پنج هزار متر مربع زیر بنا دارد و جمعاً ۴ طبقه‌ی آن چیزی حدود بیست هزار متر مربع مساحت دارد. غیر از آن، سرسراها، تراس‌ها و سایه بان هایی هم طراحی شده است. هتل در مجموع ۱۸۲ اتاق دارد. در این اتاق‌ها، سوئیت‌های لوکس وجود دارد. اتاق‌ها به سبک ایرانی طراحی شده و به یک هسته‌ی مرکزی و به یک سرسرا متصل می‌شود. در کنار آنها هم آب نماها و درخت‌هایی کاشته شده که در حقیقت یک دید بسیار زیبایی ایجاد می‌کند.

هتل کورش

هتل کوروش دومین هتل ۷ ستاره و اولین هتل خورشیدی ایران در سالروز تولد کوروش ساخته شده است. هتل کوروش که انرژی مورد نیاز آن از طریق خورشید تأمین می‌شود در ۲۳ طبقه و ۵۰۰ اتاق در محل پارک دلفین‌های کیش ساخته می‌شود. این هتل که از آن به عنوان نخستین هتل سبز کشور یاد می‌شود؛ در زمینی به مساحت ۱۰۰ هزار متر مربع ساخته می‌شود. این هتل برای اولین بار در خاورمیانه مجهز به سیستم استفاده از انرژی خورشیدی خواهد بود.

ثابت

مصاحبه با آقای حسین ثابت بکتاش

شما که در خارج ایران آدم موفقی هستید چرا پس از موفقیت به ایران توجه کردید؟

حسین ثابت بکتاش در پاسخ می این سؤال می‌گوید: «هشت سال جنگ را ما نبودیم. جوانان ما جنگیدند و نگذاشتند حتی یک سانتی متر از مملکت از دست برود. ما چه کار کردیم؟ من امروز برای خدمت به ایران آمده‌ام. من می‌خواهم به فرهنگ ایرانی و به فرهنگ اسلامی خدمت کنم. انتظاری هم ندارم. نمی‌خواهم حتی یک دسته گل برای من بیاورید. من می‌خواهم همانطور که جوانان، ایران را نگاه داشتند، من هویت ایران را به جهان بشناسانم. من کلکسیونی شامل ۳۰، ۰۰۰ پروانه که برخی از آنها نسلشان منقرض شده برای ایران خریده‌ام که می دانم تا سیصد سال دیگر هم سرمایه اولیه‌اش بر نمی‌گردد، اما این پروانه‌ها در یک موزه می‌تواند انگیزه‌ای برای جلب توریست باشد. من حاضرم این مجموعه‌ی بی نظیر را به ایران تقدیم کنم، اما در جایی که با این رنگ‌ها، دانش، نوع زندگی و ارزش آن‌ها هماهنگی داشته باشد.»

آیا شما تنها از طریق هتل و هتلداری می‌خواهید به هویت بخشی و گسترس آن بپردازید یا برنامه‌های دیگری هم دارید؟

حسین ثابت بکتاش در ادامه این گونه پاسخ داد: «نه. فقط به هتل و هتلداری فکر نمی‌کنم. شما می‌بینید که در کیش کنار ۷ هتل مطرح و مدرن، پارک دلفین‌ها را ساخته‌ام؛ پارکی که برای اولین بار در خاورمیانه ساخته شده با مجموعه‌ای از پرندگان و گیاهان نایاب دنیا و نمایش دلفین‌هایی که مربیان ایرانی دارند. یا در همین رابطه برای نمایش هزاران پرنده از گونه‌های مختلف بزرگترین قفس دنیا را به ابعاد (۵۵۰ در ۴۰۰ متر) مطابق با محیط زیست طبیعی زندگیشان ساخته‌ایم. این مجموعه دیدنی از طرف دیگر ۲ تا ۳ درجه دمای جزیره را پایین آورده اس».

نظر شما در مورد فرهنگ و تمدن ایران چیست؟

«ایران قبلاً فرهنگ و هنر خودش را داشته و بعد اسلام را پذیرفته است، چون به فرامین و مقررات آن نیازمند بوده است. حضرت محمد (ص) هم انسانی والا بوده که خداوند بر اساس توانایی‌هایش او را به پیامبری برگزید. او به امر اقتصاد در کنار تعالیم دینی توجه داشت و حج توانست از همان آغاز تا امروز وضعیت مادی و اقتصادی مکه و در نتیجه عربستان را بهبود بخشد، اما ما در ایران تفکر اسلامی را مثلاً در مورد زیارت امام رضا انجام ندادیم. اسلام از اشخاص دعوت می‌کند که به حج بیایند که استطاعت مادی داشته باشند و در نتیجه پول خرج کنند. در حالی که ما زیارت امام رضا را حج فقرا می‌نامیم و رویش تبلیغ می‌کنیم.»

چرا شما که مشهدی هستید برنامه‌هایی برای مشهد ندارید؟

حسین بکتاش در پاسخ به این سؤال گفت: «داشتم و دارم. از سالهای گذشته سعی داشتم کار بزرگی در مشهد انجام دهم، اما برنامه‌هایم بنا به دلایلی مورد تصویب قرار نگرفت. امروز هم برای فردوسی برنامه دارم. همین امروز با یک آلمانی معدن شناس قرار ملاقات دارم تا بزرگترین سنگ را به مشهد حمل کنیم، برای ساختن مجسمه فردوسی، کسی که زبان و هویت ایرانی را زنده نگاه داشت. امیدوارم بتوانم برنامه‌هایم را برای فردوسی به پایان برسانم و مسئولین در این امر به من کمک کنند.»

میانه شما با روزنامه نگاران چگونه است؟

حسین ثابت بکتاش می‌گوید: «من ۷۰۰ صفحه خاطره دارم. در آلمان که درس می‌خواندم برای گذران زندگی روزنامه می فروختم، ولی بعد همان روزنامه را خریدم. از روزنامه نگاری اطلاعی نداشتم. منتقدان من این را مطرح کردند. من بهترین مفسران و خبره‌های هر بخشی را دور هم جمع کردم و از آنها آموختم و تجربه کسب کردم. اعتقاد دارم تجربه از علم و ثروت بالاتر است.» آقای ثابت درباره علت انتشار خاطراتش گفت: «خیلی‌ها دوست دارند درباره زندگی من بدانند. فکر می‌کنم چاپ این کتاب، به کنجکاوی‌های آنان خاتمه می‌دهد.»

 

آقای ثابت بکتاش راجع به کمک گرفتن از دولت و بانک‌ها هم نظرات جالبی دارد:

«من تا به حال مزاحم بانک نشده‌ام و انتظار هیچ گونه تسهیلاتی نداشته‌ام به این دلیل ساده که با نرخ سود رایج در بانک‌های کشور، فعالیت در زمینه‌ی هتل سازی توجیه ندارد. مزاحم دولت هم نشده‌ام چون مشکلی نداشته‌ام.

امروز گردشگری بعد از نفت دومین اولویت درآمدزایی است که تا چند سال آینده می‌تواند به پله نخست برسد. از نگاه من مشکل اصلی گردشگری امروز ما جذب توریست خارجی نیست، بلکه مردم ما هستند؛ چرا که با افزایش قیمت ارز امکان سفرهای خارجی برای اغلب آنان کم شده است، لذا باید به جذابیت‌های داخلی بیاندیشیم و به شادی مردم فکر کنیم. اگر دولت هتل‌ها را می‌‎ساخت و به بخش خصوصی اجاره می‌داد؛ الان گردشگری رونق بیشتری داشت. ما سعی کردیم نگذاریم ساحل کیش به درد سواحل شمال دچار شود، اما ساخت و سازهای امروز به همان سمت می‌رود با این وجود من ناامید نیستم و امیدوارم این سیستم روزی اصلاح شود به قول شاعر:

با همه غم که از این گردش دوران دارم

من به زیبایی این زندگی ایمان دارم

گو اگر، گرد غم از هر طرفی می‌بارد

باز من چشم به سبزی بهاران دارم

می‌شوم زرد ولی هیچ نمی‌پوسم من

چونکه در خاک وطن ریشه فراوان دارم

از این راه من می‌خواستم هتل‌هایی را آماده کنم که در کیش آماده نبودند. در این جا با این که هتل‌های خوبی ساخته شده است اما از نظر سرویس آماده نیستند و من می‌خواهم این‌ها را آماده کنم. ما هنوز نگاه به آن طرف آب نداریم، اگر این نگاه را داشته باشیم، فکر می‌کنم روزی ۱۰ فروند هواپیما هم از آن طرف بیاید، باز کم است. به هر حال آینده از آن ماست.»

ثابت

کلام پایانی

حسین ثابت بکتاش در پایان می‌گوید: «من با تمام وجود یک مسلمانم. حب الوطن من الایمان. من به سرزمینم عشق می‌ورزم و عاشق گذشته‌ی میهنم هستم.

اگر شما منشور کوروش را که مربوط به ۲۵۰۰ سال پیش است مطالعه کنید، متوجه می‌شوید که ما آن زمان هم متمدن‌ترین ملت دنیا بوده‌ایم. کتیبه‌ی ۲۷ تنی به طول ۱۷ متر که در لابی هتل داریوش نصب شده، به خوبی حکایتگر آن است که منشور حقوق بشر در آن زمان هم مصداق داشته است.

دردنیا هتل‌های زیبا، مدرن و بزرگ فراوانند؛ ویژگی یکتای هتل بزرگ داریوش به عنوان تنها هتل زیب او بزرگ دنیا که تمدّن و فرهنگ یک ملّت بزرگ و کهن را به رخ جهانیان می‌کشاند و بعنوان یگانه نماد تاریخی کشور با معماری یکتای جهانی خود، شکوه سلطنت گسترده، فرهنگ و تمدّن ایرانیان عزیز را هویدا نموده و دلیل قاطعی بر نام خلیج همیشه جاوید فارس است.»

برای ساخت این خانه‌ی عشق که هر هموطن را سرشار از غرور و بالندگی به افکار، فرهنگ و تمدّن نیاکان خویش می‌نماید؛ بایستی پنج ویژگی و توانایی در وجود سرمایه گذار محترم آن، جناب آقای مهندس حسین ثابت وجود می‌داشت:

۱- تجربه: سی سال اندوخته و تحمّل فراز و نشیب‌های عرصه صنعت هتلداری و گردشگری به ویژه در جزایر قناری موجب پیدایش تجربه جهانی است.

۲- سخاوت: کسی که با دشواری و پشت کار در خارج از ایران به ویژه در دنیای بی رحم اقتصاد غرب و با وجود رقابت‌های بسیار سخت و نزدیک، می‌تواند به قلّه‌های رفیع موفقیّت نائل گردد و برای کسب هر سنت و دلار زحمات فراوان و تحمل غربت را نموده است؛ اگر سخاوت نداشته باشد نمی‌تواند ده‌ها میلیون یورو سرمایه و اندوخته سال‌های موصوف را به راحتی در این پروژه صرف نماید. پروژه‌ای که حتّی ده سال آینده نیز توجیه اقتصادی نسبت به حجم سرمایه گذاری نخواهد داشت.

۳- سلامتی: بایستی بدنی سالم وجود داشته باشتد تا طّی مدّت ساخت این هتل ۱۸۰ بار به اروپا جهت ادامه و اداره امور هتل‌های موجود در اسپانیا، تردد نماید.

۴- شهامت: در زمانی که طالبان بوداها را در افغانستان پایین می‌کشیدند و آثار تاریخی را ویران می‌کردند؛ نمادها و مجسمه‌های هخامنشی پیکره این هتل را تابناک می‌نمودند.

۵- عشق: بایستی عاشق وطن و ایرانیان باشید تا به فکر سود اقتصادی نبوده و جهت احیا و نکوداشت هویّت و تمدّن هموطنان، عاشقانه در جزیره متروکه و بایر کیش (در آن سال‌ها) سرمایه‌ی چند صد میلیارد تومانی هزینه کنید.

 

با همراهی پیشروان کسب و کار ؛ کشتی بادبانی کسب و کار خود را در تلاطم امواج بازار با انگیزه و لذت تا مقصد مطلوب رهبری کنید.

بیوگرافی بیژن پاکزاد

بیوگرافی بیژن پاکزاد

بیژن پاکزاد که معمولاً با نام بیژن شناخته می شود، یکی از مشهو رترین طراحان جهانی لباس مردانه، عطر و جواهرات در دنیاست. او در ۱۵ فروردین ۱۳۲۳ در تهران به دنیا آمد. بیژن تحصیلات خود را در سوئیس و ایتالیا پشت سر گذاشته است. بیژن به خاطر اغنای ذوق و نبوغ خود در دنیای مد، خیلی زود رشته مهندسی را رها کرد و به مطالعه نساجی در سوئیس روی آورد.
بیژن عاشق غذاهای ایرانی بود. به دلیل ثروت زیاد زندگی لوکس و متفاوتی داشت اما همیشه اصالت و سادگی را مدنظر قرار می داد. برخلاف ثروتمندان جهان هیچ وقت برای خودش بادیگارد استخدام نکرد چون می گفت جایگاه من بین مردم است نمی خواهم از آن ها جدا باشم.
در فعالیت های خیریه بسیاری شرکت می کرد تا جایی که نامش در این عرصه در ایالات متحده زبانزد بود.فروشگاه «Beverly Hills» او که با عنوان «Bijan» نیز شناخته مى شد، یک کاخ به سبک مدیترانه اى بود که در سال ۱۹۷۶ افتتاح شد این فروشگاه در حال حاضر یکی از گران قیمت ترین فروشگاه های جهان است. او از آن سال به بعد مجموعه های فصلی و لوازم جانبی خود را برای معروفترین افراد دنیا طراحی می کند. لباس هاى لوکسى مانند یک کت vicuna آمریـکایى (بافته شده از پشم شتر بی کوهان آمریکایى) به قیـمت ۱۵ هـزار دلار، یک روتخـتى پشمى chinchilla به قیمت ۱۲۰ هزار دلار و یک ست چمدان از پوست کروکودیل به قیمت ۶۵ هزار دلار را ارائه می کرد. دکور فروشگاه به فراخور شهرت فروشگاه از زیباترین شکل ممکن، با فرش هاى نفیس و دستبافت ایرانى به قیمت ۵۰۰ هزار دلار، یک پلکان براق و برنجى به قیمت ۴۰۰ هزار دلار و یک چلچراغ به قیمت ۷۵ هزار دلار ساخته شده است. دیوارها با سایه اى آفتابى از رنگ زرد امضاى Bijan به شمار مى رود. وقتى او دومین فروشگاه خود در خیابان پنجم در نیویورک را در سال ۱۹۸۴ افتتاح کرد، از صرف هزینه ۱۰ میلیون دلارى براى طراحى آن خبر داد.
نوشته‌ای روی در ورودی فروشگاه خود دارد که افراد عادی را از ورود به آن منع می‌کند,
به این مضمون:

«فقط با قرار قبلی»!

مهماندارانی با دستکش‌های سفید وظیفه بازکردن در را به روی افرادی دارند که با وقت قبلی پا به این نمایشگاه و فروشگاه می‌گذارند. اگر محصولات موجود در فروشگاه – به فرض محال – نتوانست سلیقه مشتریان سرشناس را ارضا کند, به فاصله کوتاهی – حداکثر چند روز – طراحی و تولید می‌شود. فقط کافی است یک نفر به خود جرات بدهد و ادعا کند: «متاسفم! چیزی که من می‌خواهم در فروشگاه شما موجود نیست!» بیژن برای آگاهی از سلیقه مشتری راه‌های خاص خودش را دارد. وی در این باره‌می‌گوید: «استیل محصولاتم براساس درک من از مشتری طراحی شده است. باید با او به تفاهم برسم. وقتی می‌خوام لباسی را بر تن مشتری کنم, ابتدا باید شخصیت وی را بشناسم و بدانم که مثلاً چه چیزهایی دوست دارد یا از چه چیز متنفر است. مثلاً چه نوع اتومبیلی سوار می‌شود, شغلش چیست و چطور زندگی می‌کند. شاید به همین دلیل است که همسران آنها مرا خیلی دوست دارند؛ چون همیشه سعی کرده‌ام از تمام ظرفیت‌مردان برای بهتر پوشیدن و خوش‌تیپ‌تر شدن بهره بگیرم.
او برای ساخت عطر بیژن مدت دو سال وقت گذاشت. به گفته خودش ( دو سال تمام طول کشید. طرح آن را به روشنی در ذهن داشتم و دقیقاً می‌دانستم چه می‌خواهم.
او با پشتکار فراوان روز به روز بر ثروت، تعداد فروشگاه ها و مشتریان مشهور خود مى افزود. یک آگهى از طراحى هاى او به عنوان « فاخر ترین پوشاک مردانه در جهان » نام برد. در حقیقت، در مقایسه با بخش عمده اى از دیگر طراحان پوشاک لوکس در جهان، محصولات او با بالاترین قیمت در بازار ارائه مى شد که از آن قبیل مى توان به کت و شلوارهاى هزار دلارى و پیراهن هاى ۲۰۰ دلارى اشاره کرد.
او خانه هایی در نیویورک، میلان و فلوریدا دارد. حیاط تزئین شده منزل او با ۶۰۰ گلدان ایتالیایی از گل های زرد رنگ آراسته شده است. هر کدام از اتاق ها ترکیب رنگی خاصی دارد، مثلاً مشکی و زرد یا قهوه ای و کرم. عکس های قاب شده از آگهی های قبلی بیژن، نمایش ها و مشتریان مشهور او بر دیوارها نقش بسته است. قصر زیبای بیژن ۲۳ پارکینگ ماشین دارد و نمادی از زیبایی، تجمل و سلیقه است.
على رغم بروز بحران اقتصاد جهانى و متزلزل شدن بازارهاى سهام در جهان، برند Bijan که براى تقریباً ۳۰ سال، موفق به فروش گران ترین پوشاک مردانه جهان در Beverly Hills بود نه تنها متأثر از این بحران نشد که حتى ۱۰۰ میلیون دلار نیز صرف تبلیغات چاپى و تلویزیونى خود کرد.
هدف بخش عمده اى از تبلیغات این برند، تشویق افراد به خرید اجناس آن به عنوان یک انسان رویایى بود. به گفته محبى، مدیر مالى برند Bijan ، فروش لباس ها و جواهرات این برند به طور کلى بیش از ۲۰ میلیون دلار درآمد سالیانه و راه اندازى چهار خط تولید عطر نیز ۵۰ میلیون دلار درآمد اضافه براى آن در بر داشته است.
حقیـقتى که Bijan از آن به عنـوان یک گام به سـوى رسیدن به یک ایده درخشـان استفاده مى کرد آن بود که « زنان و مردان آمریکایى واقعاً فکر مى کنند که لباس آن ها نشان دهنده شخصیتشان است » این کار زمان بر و هزینه بردار بوده، اما فکر بزرگى بود.
چرا یک انسان با درآمد ۴ هزار دلارى، ۶ هزار و ۵۰۰ دلار به خرید یک کت Bijan اختصاص مى داد؟ این سوالى است که در پاسخ آن باید گفت: مردم براى یک کالاى گران قیمت ارزش قائل مى شوند.

داستان زندگی ثروت , موفقیت , بیوگرافی , میلیاردر شدن بیژن پاکزاد
یک دلیل آن است که این قبیل کالا ها منحصر به فرد به نظر رسیده و این پیام را به دیگران منتقل مى کند که این فرد توانایى مالى بالایى داشته و تلاش مى کند تا با افراد شبیه به خود معاشرت کند. اگر یک کالاى گران قیمت ارزان شود، کاهش تقاضا و در نتیجه افت ارزش آن را در پى خواهد داشت.
این اعتقاد Bijan باعث شد که بحران اقتصادى بر روى تجارت آن تأثیر نداشته و مشتریان او از هزینه هاى کسب و کار خود کم کرده ولى همچنان براى اجناس تولیدى این برند از خود علاقه نشان دهند. Bijan این تصور را رها نکرده و یقیناً، او با داشتن یک جت اختصاصى، اتومبیل هاى گران قیمت، یک کاخ در Beverly Hills و تماس با موفق ترین و قدرتمند ترین مردان در سرتاسر جهان فردى خوشحال بود.
پاکزاد همچنین به عنوان یک شخص عاشق ماشین شناخته شده و Rolls-Royce زرد کلاسیک خود را در Rodeo Drive پارک مى کرد. در گاراژ او در Beverly Hills با ظرفیت ۲۳ خودرو، یک Bentley و یک فرارى زرد، یک Aston Martin، یک BMW ، یک کادیلاک و بسیارى از دیگر اتومیبل هاى لوکس جهان متعلق به او وجود دارد.
فروشگاه نیویورک که در سال ۲۰۰۰ بسته شد، جاذبه همیشگى براى مشتریان را از بین نبرد. علت این موفقیت تعیین قرار ملاقات با آن ها بود که به عنوان یک سیاست منحصر به فرد به توضیح شرایط ویژه براى مصرف کننده و در نتیجه حفظ او در آینده مى پرداخت.
بیژن برای تعدادی از معروفترین مردان جهان لباس طراحی کرده است.
باراک اوباما
جورج دبلیو بوش
جورج هربرت واکر بوش
رونالد ریگان
بیل کلینتون
جیمی کارتر
ولادیمیر پوتین

جان کری
جورجیو آرمانی
آرنولد شوارتزنگر
فرانک سیناتر
کری گرانت
استیو واندر
مایکل جردن
تام کروز
آنتونی هاپکینز

ملک‌حسین(شاه سابق اردن)

ملک عبدالله (شاه عربستان)
سلطان برونئی
خولیو یگلسیاس(خواننده اسپانیایی)
همسر جی‌اف‌کندی
شهرام ناظری
علی دایی
محمدرضا گلزار و . . .
خوان کارلوس (پادشاه اسپانیا)

قوانین زندگی برتر از دیدگاه بیژن پاکزاد:
۱- ریشه تمام مشکلات و کاستی ها را در خود جستجو کنید.
۲- خلاقیت و ابتکار پایه تمام ترقی های سریع است.
۳- داشتن اهداف متعالی و برنامه رسیدن به آن
۴- برای پول ارزش قایل شوید و قدر آن را بدانید

۵- هیچ گاه پول های خویش را راکد نگه ندارید
۶- ریسک پذیری٬ تحمل ابهام٬ عدم ترس از انتقاد و شکست
۷- استراتژی خریدار گرایی و مشتری محوری رمز پابرجایی
۸- پول٬ هدف نیست
۹- از کمک به دیگران دریغ نورزید
۱۰- داشتن تحصیلات دانشگاهی و آکادمیک

گفت‌وگو با بیژن پاکزاد؛ بنیانگذار عطر بیژن

آیا تا به حال به این موضوع اندیشیده‌اید که انسان‌های فوق‌العاده پول‌دار روی زمین، برای خرید لباس، عطر و لوازم آرایشی به کدام مغازه می‌روند؟
منظورمان افرادی مانند ملکه انگلیس یا سلطان برونئی‌ یا پرنس چارلز و بیل گیتس و امثالهم است به هر حال شاید تعداد پول‌دارهای روی زمین بسیار کمتر از انسان‌‌‌‌‌‌های عادی و متوسط باشد اما در مقابل، قدرت خرید و توان پول خرج کردن این افراد را هم نمی‌توان نادیده گرفت و اگر کسی بتواند نظر این مشتریان را به سوی خود جلب کند و سفارشات آن‌ها را بگیرد، مسلماً ثروت کلانی را به دست خواهد آورد. ثروتی که می‌تواند فرد را از همه ثروتمندتر سازد.
بیژن پاکزاد، یکی از این عرضه‌کنندگان گران‌ترین اقلام و سفارشات، برای پولدارترین ساکنین روی زمین است. او در یک خانواده فوق‌العاده پول‌دار در تهران متولد شد. جهت تحصیل به مدرسه پول‌دارهای سوئیس، یعنی Le Rosey رفت و در آنجا با شاهزاده‌‌‌‌‌‌های بزرگ مانند پرنس ریتر همکلاسی شد. درحقیقت تعداد زیادی از مشتریانش را بیژن در همان مدرسه سوئیسی شناسایی و شکار کرد. او همان جا دریافت که سلیقه‌ی آدم‌‌‌‌‌‌های پول‌دار چگونه است و به چه شکلی می‌توان نظر آن‌ها را برای خرید و سفارش اجناس به سوی خود جلب کرد.
بیژن پاکزاد‌ اکنون درآمد سالانه‌اش از فروش عطرها و ادکلن‌‌‌‌‌‌های DNA بیش از ٣٠٠ میلیون دلار در سال است و صاحب یکی از با شکوه‌ترین و گران‌قیمت‌ترین فروشگاه‌های نیویورک است که درب این فروشگاه، فقط به روی مشتریان خاص و به سفارش آن‌ها باز می‌شود.. آن دسته از مشتریانی که نمی‌توانند به فروشگاه او بیایند، او شخصاً به نزد ایشان می‌رود و برای آن‌ها مدل لباس، تی شرت، عطر و… طراحی می‌کند. او یک کارآفرین واقعی است و خیلی از پول‌دارها و توانگرهای دنیا به داشتن نام او روی عطر خود یا لباس‌‌‌‌‌‌های خویش افتخار می‌کنند.
چه اتفاقی افتاد که شما یکباره تبدیل به یک اسطوره در جهان مد و هنر شدید؟
راستش را بخواهید از همان کودکی احساس می کردم فرد مشهوری می‌شوم. پدرم می‌خواست من دکتر یا وکیل شوم. رشته تحصیلی‌ام مهندسی بود که هیچ علاقه‌ای بدان نداشتم، همه شوق من به سمت طراحی بود و با علاقه وصف ‌ناپذیری بدان می‌پرداختم. از سوئیس به آمریکا رفتم و در آنجا در رشته بازاریابی به تحصیل پرداختم و همان جا این فکر در من قوت گرفت که مد اروپا را به آمریکا بکشانم.
چگونه موفق شدید اعتماد این همه آدم‌‌‌‌‌‌های متفاوت را بسوی خود جلب کنید؟
با اهمیت دادن به تک تک مشتریانم. هدف من همیشه شناختن مشتری و توقعات او بوده است. حتی امروز نیز با اینکه تعداد مشتریان بسیار زیاد شده است من تک تک آن‌ها را می‌شناسم. به‌عنوان مثال لباس یک ستاره سینما باید با یک قاضی دادگاه متفاوت باشد، وقتی لباس را برای فردی طراحی می‌کنم باید بدانم که او در آن لباس چه خواهد کرد.
در چه سالی اولین نمایشگاه مد را برگزار کردید؟
در سال ١٩٧٦ با کمک مالی یکی از هموطنانم نمایشگاهی مجلل ترتیب دادم. نمایشگاه دارای میزهایی از سنگ مرمر کمیاب و لوسترهایی گران‌قیمت بود و افرادی مانند پادشاه اسپانیا و شاه اردن را به خود جلب نمود.
اولین برخورد کارگزاران تو پس از ورود مشتری چگونه است؟
من از آنها خواسته‌ام قبل از هر پرسشی ابتدا از او پذیرایی بعمل آورند و سپس با او گفت‌وگو داشته باشند. از علایق و سوابق و اهدافش اطلاع حاصل نمایند و از این طریق بتوانند نوع لباس مورد علاقه‌اش را طراحی کنند.

پارچه‌‌‌‌‌‌هایت را از کجا تامین می کنی؟

از تولیدکننده‌‌‌‌‌‌های معتبر که قبلاً آزمایش شده‌اند. من ابتدا قبل از سفارش لباسی از پارچه مورد نظر را می‌پوشم تا کیفیت آن را بررسی کنم و اگر مقبول افتاد تا سه برابر هزینه اصلی را به تولیدکننده پرداخت می‌کنم تا حقوق انحصاری آن کالا را تضمین نماید. این یکی از مشخصه‌‌‌‌‌‌های کار من است و دلیل آن هم اهمیتی است که به کیفیت کالای خود می‌نهم. شاید در نظر برخی این کارها زیاده روی جلوه کند.
در مورد عطریات چه توفیقی به‌دست آورده‌اید؟
سال‌‌‌‌‌‌های زیادی طول کشید تا من عطری را درست کنم که متفاوت باشد، حتی طرح شیشه آن ٨٠٠ بار پیش‌نویسی شد تا اینکه مورد قبول من واقع شد من عطر زنانه نمی‌خواستم. مخصوصاً که لباس‌‌‌‌‌‌های من همگی مردانه هستند، از همین رو با زنان بسیاری مصاحبه کردم تا بدانم چه بویی را برای مرد می‌پسندند و نهایتاً موفق شدم. در سال ١٩٨٨ عطر مردانه بیژن را تولید کنم که جایزه اسکار نیویورک را برای بهترین عطر دریافت کنم. البته بعدها عطر زنانه هم تولید کردم و به پاس قدردانی از زنانی که همواره حامی من بوده‌اند به ایشان تقدیم نمودم.
در یک جمله بگویید برای پول کار می‌کنید یا عشق؟
البته عشق به کار؛ من از اینکه تولیداتی منحصر به فرد دارم لذت می‌برم من به کار کردن هفت روز هفته نیاز ندارم، اما این کار را انجام می‌دهم چون به کارم عشق می ورزم.
شما برای آدم‌‌‌‌‌‌های معمولی، محصول تولید نمی کنید؟ خریداران شما قشر خاصی از جامعه‌اند که شاید تعداد آن‌ها در کل دنیا به بیست و پنج هزار نفر هم نرسد. چرا این طبقه خاص از جامعه را به ‌عنوان مشتریان اصلی خود انتخاب کرده اید؟
این مساله چندان هم درست نیست. هر چند عطرهای بیژن با لباس‌‌‌‌‌‌های بیژن گران‌قیمت‌اند، اما خیلی از انسان‌‌‌‌‌‌های معمولی هم می‌توانند آن را در مغازه‌‌‌‌‌‌های معتبر کشورشان خریداری کنند. من برای پول‌دارترین‌‌‌‌‌‌های روی زمین حساب جداگانه ای باز کرده‌ام، اما این دلیل نمی شود کسانی را که خیلی پول‌دار نیستند در نظر نگیرم. بسیاری از بازدیدکنندگان فروشگاه‌های زنجیره‌ای بیژن، در نیویورک و در دنیا از طبقه عادی و نسبتاً مرفه جامعه هستند.
موفقیت فوق‌العاده کنونی خود را نتیجه چه می‌دانید؟
نتیجه مطالعه، تأمل و شکار فرصت‌‌‌‌‌‌های طلایی، تخصص و علاقه‌ی من در علم شیمی است و در سال ١٩٨١ موفق شدم، جایزه lg Nobel را به خاطر عرضه عطرها و ادکلن‌‌‌‌‌‌های DNA به نام خودم بگیرم. من با عرضه این عطرها و ادکلن‌‌‌‌‌‌های جادویی، ابتدا برای مردان و بعد برای زنان توانستم معنای عطر واقعی را به مردم بشناسانم و از این راه به ثروتی رویایی دست یابم. در حال حاضر درآمد سالانه من از بابت فروش عطرهای بیژن در سطح جهان، قریب ٣٠٠ میلیون دلار است، حال آنکه در آمد حاصل از طراحی لباس، یک دهم آن یعنی سی میلیون دلار در سال است.
من به این اصل معتقدم که اگر قرار باشد کائنات، ایده‌ای را به ذهن و دل یک انسان الهام کند، به سراغ انسانی می‌رود که آمادگی علمی و ذهنی پذیرش آن الهام را داشته باشد.
من از همان دوران تحصیلی به دنبال عرضه محصولی قابل رقابت و گران ‌قیمت می‌گشتم و عطرها و ادکلن‌‌‌‌‌‌های DNA همان چیزی است که سال‌‌‌‌‌‌های جوانی‌ام را در جست‌وجوی آن سپری ساختم. در حال حاضر موسسه بزرگ تولید عطرهای بیژن را به نام سه فرزندم نموده‌ام تا آن‌ها از همین الان که زنده ام ، مدیریت و راهبری بزرگ‌ترین و ثروتمندترین شرکت عطر سازی دنیا را بیاموزند.
می‌گویند فروشگاهی قصر مانند داری که آن را برای پول‌دارترین ساکنین روی زمین آماده کرده‌ای تا برای ساعتی در سکوت و آرامش هر چه را می‌خواهند از آن جا بخرند. چه شد که به فکر ساختن این فروشگاه قصر مانند افتادی؟
شم اقتصادی. من یک تاجر زاده‌ام و درخانواده‌ای بزرگ شدم که فرهنگ کارآفرینی در آن غالب بود. بر این باورم که در رگ‌‌‌‌‌‌های من به جای خون، رودخانه‌ای از طلا جاری است و تک تک سلول‌‌‌‌‌‌های وجود من از الماس ساخته شده‌اند. من خودم را بسیار گرانبها می‌دانم و بر این اعتقادم که اگر یکی از پول‌دارهای دنیا به نیویورک بیاید و بخواهد از فروشگاهی خرید کند، حتماً باید این خرید از فروشگاه من صورت گیرد. یک سفارش چهارصد هزار دلاری، حداقل خریدی است که من از مشتریانم انتظار دارم و مشتریان من نیز خوب می‌دانند چه موقع از من، باز کردن درب فروشگاه را تقاضا کنند. فروشگاه بیژن هر چند به صورت شبانه روزی فعال است اما درب آن فقط به روی مشتریان خاصی باز می شود. دیوارهای سفید این فروشگاه هر هفته رنگ می شوند.
آیا ثروت پدری در موفقیت شما تاثیری داشته است؟
الان که به گذشته نگاه می‌کنم می‌بینم بیشتر از ثروت پدر، خلاقیت، نوآوری و خود اتکایی مرا را در این جایگاه قرار داده است. به هر حال ثروت پاکزادی‌‌‌‌‌‌ها را خیلی‌های دیگر هم داشتند اما پسر هیچ‌کدام از آنها بیژن نشد. اکنون من در مؤسساتم کارمندان ثروتمند را استخدام نمی‌کنم، بلکه شبانه‌روز در جست‌وجوی افراد خلاق و توانمند هستم. تجربه به من ثابت کرده است که این افراد در کمترین زمان قابل تصور، ثروت و مکنت را به‌دست خواهند آورد و می‌تواند شرایط رفتاری و ذهنی لازم ، برای برخورد با پولدارترین‌‌‌‌‌‌های روی زمین را پیدا کنند.

جدیدترین ایده و خلاقانه‌ترین محصولی که عرضه کرده‌اید چیست؟

یک ضرب المثل فارسی به خاطر دارم که می‌گوید: زندگی پیچ وخم زیادی دارد. من هم یک عطر پر پیچ‌وخم با بهترین و الهام بخش‌ترین رایحه‌‌‌‌‌‌های عالم ساخته‌ام به نام Bijan with a Twist می‌توان آن را بیژن پر پیچ‌وخم ترجمه کرد. طراحی شکل ظاهری شیشه عطر و از همه مهمتر بوی دل‌انگیز، هیجان‌آور و آرام‌بخش این عطر که می‌توانم به جرات بگویم معجونی از رایحه‌های متضاد اما خواستنی است، باعث شده تا من، بیژن پر پیچ‌و‌خم را از همه‌ی محصولاتم بیشتر دوست بدارم.
برای ایرانیانی که علاقه‌مندند، مانند شما در دریای ثروت شنا کنند، چه پیامی دارید؟
اول باید لیاقت و شایستگی حفظ، نگهداری و احترام گذاشتن به ثروت را در خود ایجاد نمایید. پول و به تبع آن خریداران پول‌دار، وطن و ملیت خاصی ندارند. ثروت باعث می‌شود که آنها به راحتی به امن‌ترین، مطمئن‌ترین و آرام‌ترین نقطه کره زمین کوچ کنند، بنابراین اگر به پول توجه نکنید، برای آن خط و نشان بکشید، شرط و شروط برایش تعیین کنید، آن را در جای نامناسب و برای خرید آشغال خرج کنید، خب طبیعی است که با اینکار بی‌لیاقتی خود را در حفظ پول ثابت نموده‌اید و پول و ثروت سراغ شما نمی‌آید! نباید هم بیاید. اصلاً چرا باید ثروت سراغ کسی برود که قصد نابودی‌اش را دارد! کدام پدیده عالم را سراغ دارید چنین باشد که پول دومی‌اش باشد؟
آدم‌‌‌‌‌‌های پول‌دار دوست ندارند، همه ثروت‌شان را صرف کمک به دیگران کنند. خیلی از آنها مایلند با ثروتی که به دست آورده‌اند، از زندگی لذت ببرند. آن‌ها می‌خواهند با ثروت خود بهترین‌‌‌‌‌‌ها را بخرند. بهترین احترام را دریافت کنند. با مودب‌ترین، یا تمیزترین و با تیز هوش‌ترین انسان‌‌‌‌‌‌ها دم‌خور باشند، خوب طبیعی است اینجا همان جایی است که بیژن ‌و همه آدم‌‌‌‌‌‌هایی که علاقه‌مندند مانند او در دریای ثروت شنا کنند، وارد عمل شوند.
به خاطر دارم روزی یکی از میلیونرهای آفریقایی برای خرید به قصر فروشگاه من در نیویورک آمد. او در فضای آرام و دلنشینی که من، حساب شده در تمام فروشگاه ایجاد کرده‌ام، قدم زد و با شوق وصف‌ناپذیری اجناس داخل فروشگاه را بازدید نمود. ناگهان حالش به هم خورد و روی پله‌‌‌‌‌‌ها و فرش‌‌‌‌‌‌های نفیس استفراغ کرد. خدمت‌کاران و کارکنان فروشگاه بلافاصله چهره در هم کشیدند و خواستند واکنش نشان دهند که با نگاهی سریع به همه آن‌ها گفتم که حق ندارند چنین کنند. وقتی بازدید تمام شد و آن میلیونر با یک خرید ٢٠٠ هزار دلاری از فروشگاه خارج شد، از خدمت‌کاران خواستم راه پله و فرش‌‌‌‌‌‌ها را تمیز کنند. به آن‌ها گفتم که مشتری، وقتی وارد مغازه می‌شود، در حقیقت صاحب آن است، چرا که بالقوه می‌تواند هر کالایی را بخرد. این حق مشتری است و باید به این حق او احترام گذاشت.

آیا از زندگی لذت می برید؟

چرا نه؟ اگر لذت نبرم چه کنم؟ زندگی من مال خودم است و دوست دارم آن را هر طوری که می‌خواهم احساس کنم چرا نباید چنین کنم؟
ممکن است یک نمونه از شیوه تبلیغات خود را بیان کنید؟
یکی ازآخرین تبلیغات من این‌ طور آغاز می‌شود یکی بود یکی نبود، در سرزمینی دور، مرد جوانی زندگی می‌کرد که به کیفیت عشق می ورزید.
آخرین پیام شما برای خوانندگان در ایران چیست؟
درست است که کارخانجات و مغازه‌‌‌‌‌‌های من در اروپا، امریکا و نیویورک است اما می توانید برای دیدن محصولات بیژن، بدون هیچ محدودیتی، مستقیماً از داخل منزل، وارد فروشگاه اینترنتی بیژن (www.bijan.com) شوید و آخرین محصولات بیژن را آنجا ببینید. دوست دارم با شما صحبت کنم و نظرتان را در مورد محصولات خودم بیشتر بدانم.

کشتی بادبانی کسب و کارتان را با انگیزه، در تلاطم امواج به مقصد مطلوب هدایت کنید.

اسدالله عسگراولادى

بیوگرافی اسدالله عسگراولادى

من اسدالله عسگراولادى هستم و سال ۱۳۱۲ در تهران متولد شدم. خانواده‌ام متدین و در سطح پایین جامعه بودند و با قشر ثروتمندان سروکار نداشتند. شغل پدرم پیشه‌ورى بود و مغازه عطارى داشت. ما سه برادر بودیم که هر سه از سن ۱۲ ـ ۱۳ سالگى کار در بازار تهران را شروع کردیم. روزها کار و شب‌ها درس. پس از گذراندن کنکور در رشته ادبیات پذیرفته شدم اما عصرهایى که فرصت داشتم به دانشکده اقتصاد هم مى‌رفتم چون ساختمان‌هاى دانشکده مقابل هم بود. گاهى سر کلاس‌هاى دانشکده حقوق هم مى‌رفتم. آن موقع رفتن به سایر دانشکده‌ها آزاد بود و مثل امروز کنترل و حراست هم در کار نبود.
کارم را از صفر شروع کردم. اولین حقوقى که در دوره شاگردى گرفتم روزى ۲ ریال بود که مى‌شد ماهى شش تومان. تلاشم شبانه‌روزى و کار سخت بود. اولین تجارتم را با خرید یک کیسه کنجد به قیمت ۵۳ تومان از بازار تهران شروع کردم و آن کیسه کنجد را به نانوایى سر محل به قیمت ۷۰ تومان فروختم و این اولین سود من در تجارت بود. این مربوط به سال ۱۳۲۷ است.

تا سال ۱۳۳۴ کارمند بودم و در یک شرکتى کار مى‌کردم که فعالیتش در زمینه صادرات بود. به صادرات علاقه‌مند شدم اما پول نداشتم. تنها دارایى‌ام خانه‌اى بود که در خیابان شهید مصطفى خمینى به مبلغ ۵۶۰۰ تومان خریده بودم. در آن خانه من و دو خواهر و پدر و مادرم زندگى مى‌کردیم. اولین ماشینم که در سال ۱۳۳۳ خریدم یک فولکس به مبلغ ۵۹۰۰ تومان بود که با همین ماشین چند کیسه خواربار از بازار مى‌خریدم و بین نانوا و بقال توزیع مى‌کردم. سال ۱۳۳۴ تصمیم گرفتم تاجر شوم. به اتاق بازرگانى رفتم که کارت بازرگانى بگیرم، اما سنم اقتضا نمى‌کرد. چون حداقل باید ۲۴ ساله مى‌بودم.
نایب رئیس اتاق وقت طبق قانون مى‌توانست مرا امتحان کند. مرحوم عبدالله توسلى مرا پیش او فرستاده بود. یادم نمى‌رود ۲۰ سوال از من کرد درباره ارز کشورها، حمل جنس و غیره. من به تمام سوالات جواب دادم و آن نایب رئیس به معرف زنگ زد و گفت: این باید جاى من بنشیند. ۲۵ سال بعد جاى او نشستم. ۲ سال بعد با قسط و تخفیف حجره‌اى به مبلغ ۴ هزار تومان خریدم و رشته خشکبار را انتخاب کردم و هنوز بعد از ۵۴ سال در همین رشته هستم. زیره سبز را بسیار دوست داشتم. چون هم سرمایه کمى مى‌خواست و هم قیمتش ارزان بود. از کار در داخل خوشم نمى‌آمد مى‌خواستم صادرات داشته باشم.

کار را در سال ۱۳۳۶ و از صفر با صادرات زیره شروع کردم و قسطى پنج تن زیره خریدم. اولین مشترى‌ام در صادرات سنگاپور بود. با تمام دنیا از طریق اتاق‌هاى بازرگانى‌شان مکاتبه کردم و دنبال خریدار گشتم. اولین معاملاتم با نیویورک سال ۱۳۳۰ شروع شد. نیویورک از دیرباز تاکنون بورس زیره بوده و هست. کوشش کردم و سفرهایم شروع شد و روزى رسید که دیکته کننده قیمت زیره در جهان و ایران شدم. دوشنبه‌اى نبود که بازار ادویه نیویورک که زیره هم زیرمجموعه آن است باز شود و نرخ شرکت من ـ حساس ـ که الان ۵۱ ساله شده، روى میز نرود و معاملات شروع بشود. اما سال‌هاى واقعا سختى بود.
در سال ۱۳۴۷ به صادرات دو قلم دیگر خشکبار شامل پسته و کشمش رو آوردم. پسته کار بزرگى بود و پول سنگینى مى‌خواست. من پول نداشتم اما چون در بازار آبرو داشتم و خوش‌حساب بودم به من نسیه مى‌دادند و هنر من این بود که یک ماهه آن جنس را به خارج مى‌فروختم و پولش را مى‌گرفتم. این هنر خوش‌حسابى من عامل موفقیت من در بازار پسته بود.

سال ۱۳۴۳ اولین انبارم را در خیابان تختى تهران خریدم و کارخانه زیره حساس را در مشهد تاسیس کردم که هنوز هم هست، هر سال که سودى مى‌بردم انبار و دفتر و خانه و ملک مى‌خریدم. در سراى امید که روزى درآن حجره قسطى خریده بودم تمام دفاتر همسایه را خریدم.
من تاجرم و اصولى دارم؛ یکى از اصولم این است که هیچ وقت بیش از یک هفتم تنخواهم را به کسى نسیه نمى‌دهم تا اگر پولم را خورد باقى پولم محفوظ بماند. اصل بعدى‌ام این است که سعى کردم هیچ وقت بیش از نصف دارایى‌ام را نسیه نخرم. اصل دیگر این است که سعى کردم از بانک‌ها وام نگیرم. بانک‌ها بسیار سراغ من آمدند اما قبول نمى‌کردم! در نتیجه شب با خیال راحت به خانه مى‌رفتم و بدهکار نبودم. اگر داشتم مى‌خریدم و اگر نداشتم، نمى‌خریدم.
سال ۵۵ اگرچه آدم سیاسى نبودم به نجف خدمت حضرت امام(ره)‌ رفتم. رفته بودم از ایشان اجازه بگیرم که در قم کارخانه بزنم و ایشان هم مرا راهنمایى کرد. یکى دیگر از اصولم عوض نکردن شریکم است. محمدحسن شمس ۵۰ سال شریک من است و هنوز هم شریک هستیم.

یادم نمى‌رود در اولین سفرم به نیویورک پاى ساختمان معروف امپایراستیت که مجسمه راکفلر قرار دارد، ۳ جمله نوشته بود: موفقیت من به این ۳ جمله است: زودتر از دیگران مطلع شدم، زودتر از دیگران تصمیم گرفتم و وقتى تصمیم گرفتم چشمم را بستم و عمل کردم. این ۳ جمله اثر زیادى روى من گذاشت. سعى کردم در تجارتم به این ۳ جمله متعهد باشم. اینها در تجارت خیلى مهم است. چون تجارت بى‌رحم است. تجارت در محیط رقابت بى‌رحم است. این شعار هم است: اگر مى‌خواهى رقابت کنى باید با چشم بسته بى‌رحمى کنی. مى‌شود البته با رافت و مهربانى کار کنى اما آنجا که مى‌خواهى رقابت کنى نه رافت کاربرد دارد و نه مهربانى باید بى‌رحم باشى .
من از کم به زیاد رسیدم. مثالش خانه‌هایم است. اولین خانه‌ام را ۵۶۰۰ تومان ، دومى را ۳۳ هزار تومان، سومى را از درخشش وزیر فرهنگ شاه معدوم ۱۴۰ هزار تومان، چهارمى را ۵۰۰ هزار تومان و پنجمى را ۱۴۰ میلیون تومان خریدم که الان در آن ساکن هستند. اکثر این خانه‌ها را هنوز دارم آنها را اجاره داده‌ام و هیچ‌ یک را نفروخته‌ام. وجوهات شرعى و … مالیات‌هایم را داده‌ام. هرگز با دارایى چانه نمى‌زنم. انفاق مى‌کنم. مسجد و درمانگاه و مدرسه مى‌سازم و خدا به من کمک کرده است.
من هیچ مالى در خارج کشور ندارم. فقط دفاترى در هامبورگ ، دبى و لندن دارم که دفاتر تجارى‌ام هستند. من افتخار مى‌کنم که میلیاردر هستم. همان خانه ۵۶۰۰ تومانى امروز بیش از ۵/۱ میلیارد تومان مى‌ارزد. پس میلیاردر شدن کارى ندارد. خانه‌اى که ۱۴۰هزار تومان خریدم امروز یک میلیارد تومان مى‌ارزد، خانه دیگرم در خیابان ولیعصر ۱۳۰۰ متر مساحت دارد و حساب کنید چقدر مى‌ارزد. چرا بگویم گدا هستم؟

۱۶ سال عضو هیات رئیسه اتاق بازرگانى ایران و نایب رئیس اتاق بودم. بعد از سال ۵۷ امام(ره) به ۸ نفر براى اداره اتاق حکم داد که بنده هم جزوشان بودم. از آن ۸ نفر ۴ نفر فوت کردند و ۴ نفر زنده هستند. در ۱۰ سال اول حضورم در اتاق از آن آبرو گرفتم و در ۲۰ سال بعد به آن آبرو دادم. جالب است بدانید در این ۵۴ سال تجارت در دفاترم ضرر ندادم. در ایران ۱۰ کارخانه دارم و اظهار فقر نمى‌کنم.

درآمدم و هر چه را دارم این‌گونه تقسیم کرده‌ام: ‌۲۰ درصد مال خدا، ۲۰ درصد مال انفاق، ۲۰ درصد خرج خانواده و با بقیه‌اش چیزى مى‌خرم. الان که به عنوان یک تاجر روبه‌روى شما نشسته‌ام یک ریال به هیچ بانکى بدهکار نیستم و در هیچ رانت دولتى مشارکت نکرد‌ه‌ام. در هیچ معامله دولتى هم نبوده‌ام.
من در تجارت به ۳ اصل سخت و سفت پایبند هستم: کیفیت، رقابت، خوش‌قولى، وقتى تعهد مى‌کردم براى فروش یک جنس، اگر بعد از فروش قیمت ترقى مى‌‌کرد، معامله را به هم نمى‌زدم. اما خیلى از همکاران این کار را مى‌کنند یا از کیفیت مى‌زنند تا ضرر نکنند. نیویورک به خاطر همین ۳ اصل در دستان من بود. این رموز موفقیت من است. هر جاى دنیا زیره مى‌خواستند ۴۸ ساعت بعد من بالاى سرشان بودم و بعد هم به خاطر کیفیت دیگر ما را رها نمى‌کردند. بیشترین معاملاتم با تلفن است، تلفنى مى‌فروشم و آن وقت به بچه‌هایم که در این ساختمان خودم کار مى‌کنند مى‌گویم قراردادش را ببندند.

یک بار لس‌آنجلس بودم، نیمه‌شب و خواب‌آلود تاجرى از آلمان به من زنگ زد و ۲۰۰ تن پسته خرید. خواب‌آلود بودم و فروختم. صبح بیدار شدم و دیدم قیمت پسته ۵۰ هزار دلار فرق کرده است. اما نمى‌توانستم پسته فروخته شده را ندهم. صبح به آلمان پرواز کردم و به دفترش رفتم و گفتم من به تو پسته فروختم و حالا مى‌خواهم پسته بخرم. ۱۰۰ هزاردلار به او دادم و قرارداد تلفنى را کنسل کردم. یک هفته بعدش را در هامبورگ ماندم. دوباره سراغش رفتم و گفتم حالا آن پسته را باز مى‌فروشم و او با ۲۰۰هزار دلار تفاوت همان بار پسته را از من خرید و علاوه بر این که ضررم را جبران کردم ۱۰۰ هزار دلار هم سود کردم! این خوش‌قولى ‌اصل تجارت است. براحتى مى‌توانستم بگویم خواب بودم، فروختم. خب! قرارداد و امضایى که نداریم.

اما شهرت من در این است:‌ فروختى مال اوست، خریدى مال توست. من در تجارت خارجى اصول خودم را دارم. قبل از هر ملاقات درباره ویژگى‌هاى آن شهر یا علاقه‌مندى مالى طرف تجارى‌ام مطالعه مى‌کنم و واقعا عمیق مطالعه مى‌کنم و وقت مى‌گذارم و آن‌گاه این کاردر نتیجه ملاقات تجارى‌ام تاثیر مى‌گذارد و خوب هم تاثیر مى‌گذارد.
به جوانان توصیه می‎کنم کلمه تجارت را تجزیه کنند؛ اگر هدفگیری کنند و جزو برنامه‎هایشان قرار بدهند، خوب است.

اسدالله عسگراولادى می گوید تجارت را این‎گونه باید تجزیه کرد:

ت: تجربه. تا ندانی شروعش نکن. به هر رشته از تجارت که بخواهی بروی باید دوستش داشته باشی، تجربه داشته باشی و درکار‎های عام باید صاحب تجربه باشی و مطالعه کنی.
ج: جرأت و جسارت داشته باشی. ریسک‎‎های حساب شده.
ا: اعتماد به‎نفس نداشته باشی، کارت بین زمین و آسمان می‎ماند.
ر: رأفت و مهربانی به طرف معامله‎ات؛ چه خریدار چه فروشنده. ستیز نکن و راه رأفت و مهربانی را در پیش بگیر. همیشه فکر کن حق با اوست، حتی اگر حق با او نباشد. ولی اگر می‎خواهی در تجارت بمانی حتی اگر به‎تو خلاف می‎گوید، فکر کن حق با اوست. با مهربانی بنشین و سعی کن او را متوجه کنی که حق با او نیست. اما از این دریچه فکر کن که حق با اوست.

ت: توکل به خداوند. باید خدا را ناظر بر اعمالت بدانی. کسی جز خدا ناظر نیست. در کارت صداقت داشته باش. به قولی که می‎دهی عمل کن تا فعل و قولت یکی باشد. این نظارت خداست. صبح که بیرون می‎آیی و با اهل خانه خداحافظی می‎کنی، فکر کن یکی دیگر هم هست که با تو خداحافظی می‎کند. او ناظر اعمالت است. و زمانی هم که برمی‎گردی اول به آن ناظر اعمالت پاسخگو باش. این‎که از صبح رفتم تا الان، چه کردم. این‎‎ها را روی کاغذ بیاور و ببین واقعا صداقت داشتی یا نه؟ خدا را ناظر اعمالت دانستی؟ حق کسی را ناحق نکردی؟ زور نگفتی؟ اجحاف نکردی؟ دروغ نگفتی؟ اگر صدقه را به‎موقع بدهی، به‎طور قطع، خدا هم به تو پس می‎دهد.

اما جوانان می‎گویند پول و سرمایه نداریم تا کار کنیم. سرمایه اولیه آبرو است. اگر آبرو کسب کنی و با صداقت عمل کنی، چیزی را که می‎خواهی خرید و فروش کنی می‎توانی نسیه بخری، با اعتباری که تاجر به تو می‎دهد نه بانک. بگذار بانک به‎سراغ تو بیاید. نرو التماس کن. وقتی می‎روی و به بانک التماس می‎کنی بهره‎اش را بالا می‎برد. در این میان، یک واسطه هم می‎خواهد که او هم سهم می‎خواهد. به این ترتیب بهره بانکی وام تو به ۲۰ تا ۲۵ درصد می‎رسد.
من واقعا وام نمی‎گیرم و نسیه می‎خرم. گاهی پسته می‎خرم و می‎گویم دو ماه دیگر پولش را می‎دهم. یک اصل دیگر هم به مبتدی‎‎های تجارت توصیه می‎کنم. هیچ‎گاه سعی نکن خریدارت را گول بزنی. اگر امروز کالا را فروختی و ضرر کردی، کیفیت را پایین نیاور این خطرناک‎ترین راه است. می‎توانی به خریدارت بگویی که ضرر می‎کنم و به‎جای این‎که ۱۰ تن خریدی پنج تنش را ببر.سعی کن اگر صادرکننده یا واردکننده‎ای، برای خودت برند دست و پا کنی. برند چیزی است که برای یک تاجر معروفیت و اعتبار می‎آورد.

هرگز بدقولی نکن. اگر قول تحویل کالا در ماه ژانویه را می‎دهی، اول فوریه نگو نتوانستم. دلایل متقن بیاور. خریدار و سفارش‎دهنده کالا روی بازار مصرفش حساب باز کرده است. اگر هم واردکننده‎ای با فروشنده‎ات ستیز نکن، اجحاف هم نکن. اگر کالایت آمده و ۱۰ درصد سود معمولی دارد، اما آن کالا در بازار کم است، سودت را روی ۵۰ درصد نبر. تو خیال می‎کنی این‎جا سود کردی، ولی ناظر دیگری هم در بازار هست که محتسب است و آن خداست. بسته‎بندی هم موضوع مهمی است. اگر صادرکننده‎ای‎، بسته‎بندی مدنظر خریدار را رعایت کن. سعی کن به هر کشوری که صادر می‎کنی چند کلمه به زبان آن کشور روی بسته‎بندی‎ات بنویسی.
شما با صداقت به سه هدف می‎رسید؛ رضایت خداوند در صداقت است. با صداقت رضایت خریدار و خداوند را دارید. در صداقت کیفیت کالا را تغییر نمی‎دهید و ضرر نمی‎کنید. بسیاری کار‎ها را از آنرو انجام میدهیم که به خدا اعتقاد نداریم. به ظاهر داریم ولی به باطن نداریم. من وجودم به‎گونه‎ای است که نمی‎توانم هیچ‎جا خداوند را ناظر بر اعمالم نبینم، هیچ‎گاه نمی‎توانم احترام به والدین را در زمان حیاتشان فراموش کنم.

تاکنون ۳۰ سفر حج رفته‎ام. با مادرم هم به سفر حج رفته بودم. دومین سفر مکه‎ام بود. وقتی از سفر حج با مادرم برگشتم، ایشان درخواست سفر کربلا کرد. در تهران خیلی کار داشتم. سال ۱۳۴۱ بود. به مادرم گفتم که کار دارم. گفت: دعایت می‎کنم.

از همه کارهایم صرف نظر کردم و مادرم را به کربلا بردم. وارد کربلا شدیم و بعد به کاظمین رفتیم. آن‎جا دو تا کیسه سوغاتی مادرم گم شد. می‎خواستم خبر گمشدن کیسه‎ها را به مادرم بدهم که مادرم گفت: کیسه من گم نمی‎شود، همین الان به در حرم موسی بن جعفر برو و بگو مادرم گفت کیسه‎هایم را بده.
جلوی حرم رفتم و سفارش مادرم را انجام دادم و برگشتم. چون تازه رسیده بودیم، برای گرفتن اتاق به مسافرخانه‎ای مراجعه کردیم که گفت اتاق نداریم و سفارش کرد به دو تا مسافرخانه جلوتر برویم و از قول او بگوییم به ما اتاق بدهد. به آن‎جا که رفتم تا اتاق بگیرم، دیدم کیسه‎ها آنجاست. مسافر دیگری که اشتبا‎ها کیسه‎‎های ما را برده بود، برای گرفتن اتاق به آن مسافرخانه رفته بود. مسافر نبود؛ اما کیسه‎ها را بیرون گذاشته بود تا صاحب مسافرخانه به‎دنبال صاحبش بگردد و آن را پیدا کند. به مادرم گفتم موسی بن جعفر کیسه‎ها را داد. وقتی ازدواج کردم، مادرم را پیش خودم آوردم. در ساختمانی که ساخته بودم، در گوشه دیگر حیاط، دو تا اتاق هم برای مادرم ساختم. هر چه از مغازه برای خانه خرید می‎کردم، به دو بسته قسمت می‎کردم و قبل از این‎که بسته خانه خودم را ببرم، بسته مادرم را می‎دادم؛ به‎طوری که وقتی گوشت می‎خریدم، قصاب فکر می‎کرد دو تا زن دارم.
تجار بسیاری را می‎شناسم که پس از ازدواج با همسرشان که هم سطح خودشان بوده و پس از مدتی که سرمایه‎ای به دست آورده و ثروتمند شده‎اند، آن همسر را دیگر به خانه‎شان راه نداده‎اند و با زن جوان‎تری ازدواج کرده‎اند.

آغاز بدبختی یک تاجر از زمانی است که زن خوب و اصیل و سالمش را که بزرگ‎ترین سرمایه زندگی هر فرد است، به‎خاطر پا به سن گذاشتن، کنار بگذارد.
پدرم همیشه می‎گوید برخی افراد، پولدار که می‎شوند یا زن‎شان زشت می‎شود یا خانه‎شان تنگ.
همین است. به‎خاطر زنش، خانه‎اش تنگ می‎شود. زن به‎نظرش زشت می‎آید و به‎دنبال دختر جوان می‎رود. وقتی دختر جوان را گرفت، آغاز نزول ثروتش و آغاز ورشکستگی‎اش است. آغاز بدبختی و انواع بیماری است. کار کردن آبرو می‎خواهد. آبرو داشتی، پول هم داری.
کار حداقل آورده نقدی می‎خواهد. اگر می‎خواهی تجارت کنی با حداقل آورده باید دفتری بخری، تلفنی داشته باشی، هزینه یک سفر را داشته باشی و حتی برای یک معامله ات حالا در هر رشته‎ای که داری، سرمایه داشته باشی.
اما در بلندپروازی‎ها، انسان به این‎ها قانع نیست. اگر بخواهد از فلان کالا ۱۰ تن بخرد، می‎گوید الان بازار این کالا خوب است، پس ۱۰۰ تن می‎خرم و چون پول ندارد، به‎ قرض و قوله می‎افتد. به همه کسانی‎که دست‎‎ به کار تجارتاند، توصیه می‎کنم از تنخواه‎شان که بیش از یک هفتم است و ۱۵ تا ۲۰ درصد سرمایه می‎شود، به کسی نسیه ندهند ولو آدم خیلی خوبی باشد.

اگر وام گرفتید، هیچ‎وقت پولش را به غیر از کاری که گرفتید، در جای دیگری هزینه نکنید. وام را برای هدفی که گرفتی هزینه کن و بلندپروازی نکن.
بهترین راه ورود به بازار‎های صادراتی این است که معلوم باشد رشته صادرات چیست. هرگز شاخه به شاخه نپریم. اگر دیدیم این رشته کساد است، رشته را عوض نکنیم. مقاومت کنیم تا دوباره اوج بگیرد.
در واقع رویه دلال‎گونه را پیش نگیریم. بعد از تشخیص رشته از کشور‎های همسایه، بررسی کنیم این رشته در فهرست واردات کدام کشور همسایه است. ببیند آیا آن کالا در فهرست واردات آن کشور قرار دارد یا نه؛ پس از آن، همان سه توصیه‎ای را اجرا کند که راکفلر گفته بود.
به هیچ وجه تحریم در صادرات و واردات مانع نیست. در نقل و انتقال پول مانع است. برای این مشکل هم، هر کسی به فراخور حالش، راهی را پیدا می‎کند. راه‎‎های مختلفی هست. ۳۰ کشور در دنیا با ما رابطه خوب دارند و به ما اجازه اقامت می‎دهند. حتی اروپایی‎هایی مثل ایتالیا، آلمان، اسپانیا، انگلیس و کشورهایی مانند کانادا، هند، مالزی، سنگاپور، هنگ کنگ، استرالیا و دبی به کسانی‎که آن‎جا سابقه دارند، اقامت می‎دهند. از این طرف، چین خیلی کم اقامت می‎دهد. مسقط و بحرین هم که با ما رابطه خوبی ندارند.

بنابراین هر کسی با آشنایی‎‎هایی که دارد برای نقل و انتقال پول باید اقامتی دست و پا کند تا بتواند حساب باز کند. در موضوع تحریم هم آمریکا‎یی‎ها اشتباه کردند. آمریکا اخیرا برای ایرانی‎ها با ۵۰۰ هزار دلار سرمایه‎گذاری کارت سبز صادر می‎کند و وقتی کارت سبز گرفتی با خود آمریکا هم می‎توانی مراوده پولی داشته باشی. پس این‎جا مدیریت مهم است. با مدیریت است که تو میفهمی چه کار باید بکنی که بتوانی هر تهدیدی را به فرصت تبدیل کنی.
تحریم به چه معناست؟ اگر کسی بخواهد بر ما سلطه یابد و ما بخواهیم مانع شویم او متوسل به انواع حربه‎‎ها می‎شود که یکی از آن‎ها تحریم است. آمریکا می‎گوید شما نفت دارید، بفروشید و پولش را هم به ما بدهید و کالایتان را بخرید. من هم کالاهای شما را به کشور‎های عربی بدهم. دیگر چه می‎خواهید؟ اما ما در جواب می‎گوییم نه؛ می‎خواهیم روی پای خودمان بایستیم.

تحریم یکی از ابزار‎های سلطه گری است. از ۲۵ میلیارد دلاری که قبل از انقلاب مبادله تجاری داشتیم، ۲۰ درصد به آمریکا می‎رسید. الان می‎گوید آن ۵ میلیارد دلاری که از من می‎خریدی، کو؟ دوباره برگرد و بخر. ما در جواب می‎گوییم تو اخم کردی و ما اخم تو را با لبخند سایر کشور‎ها معاوضه کردیم. تقریبا هشت سال پیش، دست‎کم ۸۰ میلیارد دلار ذخیره ایرانی‎ها در آلمان بود. این وسط چه کسی ضرر کرد؟ خودشان متضرر شدند و حالا هم پشیمان شدند اما فشار‎های بین‎المللی نمی‎گذارد به پشیمانی‎شان عمل کنند.

چه باید می‎کردیم؟ باید بخش خصوصی را جلو می‎انداختیم تا می‎رفت و مشکل را حل می‎کرد؛ اما این کار را نکردیم. در این راه، ضعف‎‎های دولتی و مدیریتی داریم. چون مدیریت سیاسی شده است؛ در حالی‎که در اقتصاد مدیریت اقتصادی کارساز است، نه مدیریت سیاسی. اقتصاد مانند زنجیر است که همه حلقه‎‎های آن به هم وصل است. اگر بخواهیم با سیاست و مدیریت سیاسی اقتصاد را رهبری کنیم، شکست میخوریم. من از هیچ و صفر به همه چیز رسیدم و الان که به عقب‌ نگاه مى‌کنم مى‌بینم تلاش، توکل به خدا، درستکارى و مطالعه به من کمک کرد موفقیت امروز را داشته باشم.

کشتی بادبانی کسب و کارتان را با انگیزه، در تلاطم امواج به مقصد مطلوب هدایت کنید.

 

اپرا وینفری

بیوگرافی اپرا وینفری

اپرا وینفری در ۲۹ ژانویه ۱۹۵۴ در می‌سی‌سی‌پی، از مادری نوجوان به دنیا آمد. مادرش ورنیتا لی ۱۸ ساله خدمتکار بود. پدرش ورنن وینفری ۲۰ ساله در ارتش خدمت می‌کرد. ۹ ساله بود که مردی از اقوام به او تجاوز کرد و مدتی بعد هم مورد آزار جنسی دوست مادر و اقوام دیگر قرار گرفت.

مادرش تصمیم داشت او را به کانون اصلاح و تربیت بفرستد، ولی شانس با اوپرا یار نبود و ظرفیت مدرسه تکمیل بود. دیگر راهی نبود جز اینکه با پدرش زندگی کند. به همین دلیل در سال ۱۹۷۱ نزد پدرش در نشویل رفت.

او در سال ۱۹۶۷ از خانه گریخت. در سال ۱۹۶۸ در پی آزارهای جنسی در ۱۴ سالگی باردار شد ولی بچه خود را از دست داد و پسری مرده به دنیا آورد.

مرگ فرزند برای او ضربه سختی بود ولی با خود عهد کرد که زندگی‌اش را تغییر دهد. پدر هم تصمیم گرفت با انضباط و سخت گیری به او کمک کند تا بتواند زندگی‌اش را دگرگون کند. او تحصیلاتش را ادامه داد و پدرش او را تشویق می‌کرد که همیشه بهترین باشد.

اوپرا مجبور بود هفته‌ای یک کتاب بخواند و مطلبی درباره آن بنویسد.  در ۱۷ سالگی گزارشگر رادیو نشویل شد. برای اینکه بتواند به کار در رادیو وتلوزیون ادامه دهد، برای تحصیل به دانشگاه تنسی رفت و در رشته هنرهای نمایشی و ارتباط کلامی مشغول به تحصیل شد و همزمان، به طور نیمه وقت در رادیو محلی مشغول به کار شد. و امروز او یکی از مشهورترین و ثروتمندترین مجری های دنیا به شمار می رود.

در همان دوران ابتدایی کارش ۲ جایزه به عنوان تقدیر از نمایش های اجرایی اش به او تعلق گرفت و باعث شد از مسیر انتخابی اش مطمئن شود.

وینفری شروع کرد به عنوان مجری در برنامه ی تلوزیونی مشغول به کار شود… برنامه ی صبحگاهی که کسی امید نداشت راه به جایی ببرد، اما اپرا، طوری این برنامه صبحگاهی را تبدیل به یک برنامه پرطرفدار کرد که تنها ظرف ۱ سال تبدیل یکی از ۱۰ برنامه پرطرفدار تلوزیون های آمریکا تبدیل شد و نام آنرا تغییر دادند به “شوی اپرا” (Oprah’s Show)

اپرا بعدها در فیلم مشهور رنگ ارغوان به کارگردانی استیون اسپیلبرگ نفش آفرینی کرد و نامزد جایزه اسکار نیز شد.

اما چه کسی واقعا میتوانست حدس بزند، دخترکی که از خانواده ی فقیر روستایی، بدون تحصیلات ابتدایی در دوران کودکی و یا چندین مورد آزار جنسی چنین موفقیت های عظیمی در زندگی بدست آورد؟ برای مثال :

موفقیت های اپرا وینفری

  • اپرا وینفری به عنوان ثروتمندترین آمریکایی آفریقایی تبار قرن بیستم شناخته شد
  • اپرا وینفری بزرگترین خیرخواه و نیکوکار سیاه پوست تاریخ آمریکا لقب گرفت
  • اپرا وینفری تنها میلیاردر سیاهپوست جهان است (البته برای مدتی)
  • اپرا وینفری بر اساس برخی مجلات معتبر به عنوان بانفوذترین و تاثیرگذار ترین زن دنیا انتخاب شده
  • اپرا وینفری به عنوان ۴۵-مین فرد بانفوذ دنیا قرار دارد
  • اپرا وینفری بر اساس تخمین هایی که زده شده، اعلام کرده اند که از چنین نفوذی برخوردار است که میتواند یک کتاب یک یک رئیس جمهور را به موفقیت برساند.

اپرا وینفری (Oprah Winfrey) مجری برنامه مشهور تلوزیونی شوی اپرا (Oprah’s Show) تنها یک مجری نیست… اپرا یک بازیگر، تهیه کننده، خیرخواه و بشردوست و بانی تحول در زندگی هزاران نفر است.

استاد یاوریان شما را در موفقیت و رسیدن به رویاهایتان یاری میکند

بیوگرافی ناپلئون هیل

بیوگرافی ناپلئون هیل

راز ثروتمند شدن با تحقیقات علمی ناپلئون هیل

می‌توانید تصور کنید کسی که در کودکی در حسرت یک بشقاب غذا بسر می‌برده، در سالمندی به یکی از ثروتمندان جهان تبدیل شود. این تصور امکان‌پذیر است و او کسی نیست جز «ناپلئون هیل». هرچند که به‌جرات می‌توان گفت که افرادی مثل «هیل» در جهان کم نیستند.

بیوگرافی ناپلئون  هیل

ناپلئون هیل ۲۶ اکتبر ۱۸۸۳ در ویرجینیای آمریکا چشم به جهان گشود. خانه‌ای که او در آن تولد یافت فقط یک اتاق در کنار رودخانه‌ای در ویرجینیا بود. ۱۰ ساله بود که مادرش بر اثر بیماری و تغذیه ناسالم از دنیا رفت. او همیشه به کودکان همسن و سال خود که لباس خوب می‌پوشیدند و خوراکی‌های متنوع می‌خوردند با افسوس نگاه می‌کرد.

بعد از مرگ مادر، زندگی برای ناپلئون سخت‌تر شد، زیرا پدر بدون توجه به وضعیت مالی‌اش ۲ سال بعد از مرگ همسر ازدواج کرد. از آنجایی که ناپلئون جوان بسیار سرکش و پرخاشگری بود، نامادری‌اش توانست روح سرکش او را مهار کند و به دلیل علاقه‌ای که به خواندن و نوشتن داشت به مطالعه کتاب‌های داستان و خلاصه‌نویسی و داستان‌نویسی روی آورد. به طوری که در ۱۳ سالگی خبرنگار روزنامه ویرجینیا شد و نام گزارشگر کوهستان را برای خود انتخاب کرد. او پولی را که از این راه به دست می‌آورد خرج هزینه تحصیل خود می‌کرد.

هیل در ۱۸ سالگی به این نتیجه رسید که به وکالت علاقه‌مند است و این میل در او به‌وجود آمد که می‌تواند از فعالان حقوق بشر شود؛ به همین خاطر تصمیم گرفت وارد دانشکده حقوق دانشگاه جورج تاون شود، ولی چون از عهده هزینه‌اش برنیامد، آنجا را رها ساخت. ناپلئون برای داشتن درآمد بیشتر فعالیتش را در روزنامه بیشتر کرد. استعدادش در نوشتن عالی بود و سردبیر از نوشته‌ها و مقالات وی استقبال می‌کرد و کار مصاحبه با افراد برجسته و معروف را به او می‌سپرد. ناپلئون پسری زرنگ و کوشا بود و در هنگام مصاحبه با افراد نامدار، از تجربیات آنان درس می‌گرفت و در زندگی خود به کار می‌برد.

مصاحبه های ناپلئون هیل با دانشمندان و ثروتمندان

ناپلئون با افرادی چون توماس ادیسون، الکساندر گراهام بل، هنری فورد و ویلیام جنینگ برایان مصاحبه کرد.
می‌گویند ادیسون در مصاحبه‌ای که هیل با وی داشت به مزاح به او گفت: اگر تا الان لامپ التهابی را نساخته بودم به جای این که وقتم را با تو تلف کنم می‌رفتم در آزمایشگاه و به کارم مشغول می‌شدم.

«ناپلئون هیل» با دقت و ظرافت می‌کوشید راههای موفقیت این‌گونه افراد را پیدا کند. از این رو، سال ۱۹۲۸ کتابی با نام قوانین موفقیت را نوشت که با استقبال خوبی روبه‌رو شد. با انتشار این کتاب ستاره بخت و اقبال او درخشیدن گرفت و میزان درآمد ماهانه او را به ۲۵۰۰ دلار رساند و این میزان سال‌ها ثابت بود. سپس کتاب «دینامیت مغزی» را سال ۱۹۴۱ نوشت. هیل از سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۰ در مجله قوانین طلایی هیل، سردبیر بود و سال ۱۹۳۰ کتابی در زمینه راهیابی به موفقیت را نوشت. «هیل» در حیطه موفقیت و رسیدن به ثروت تا حدی به درجه استادی رسیده بود که از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۵ مشاور فرانکلین روزولت، رئیس‌جمهور آمریکا شد و پول خوبی به دست آورد. او سال ۱۹۳۷ در کتاب رشد فکری و ثروت کلیه فرمول‌های رسیدن به موفقیت را ذکر کرد.

فروش ۳۰ میلیون جلد کتاب‌

کتاب‌های هیل هر روز بیشتر به فروش می‌رفت و مورد توجه همه قرار می‌گرفت به طوری که وی کتاب علوم موفقیت را که سال ۱۹۶۰ نوشت با بیش از ۳۰ میلیون جلد به فروش رساند.

او سال ۱۹۷۰ در جنوب کارولینا در حالی‌که مشغول نوشتن کتاب «تو می‌توانی کار کنی و معجزه ببینی» بود در ۸۷ سالگی چشم از جهان فروبست.

دیگر آرزویی ندارم‌

می‌گویند سال ۱۹۶۹ هنگامی که خبرنگار نیوزویک در مصاحبه‌ای از او خواست که درباره آرزوهایش سخن بگوید درجواب گفت: زمانی که مرد جوانی بودم، آرزو داشتم نویسنده شوم و برای رسیدن به این‌آرزو می‌دانستم باید در کاربرد کلمات خبره شوم، اما چون پسر فقیری بودم و قادر به تحصیل در دانشگاه نبودم از درس محروم شدم.

دوستانم توصیه می‌کردند از آرزوهایم بگذرم و به کار در معدن بپردازم، اما عشق به نوشتن در من وجود داشت. بالاخره با تلاش شبانه‌روزی توانستم به آرزویم برسم و در کنار کار به نوشتن نیز بپردازم. اکنون آرزویی ندارم زیرا به اهدافم دست یافته‌ام.

نحوه رسیدن ناپلئون به اهدافش

وقتی خبرنگار نیوزویک از وی پرسید که چگونه به اهدافش رسید گفت: برای موفقیت یک ویژگی هست که فرد باید آن را داشته باشد و آن مشخص بودن هدف است. فرد باید بداند چه می‌خواهد و برای رسیدن به خواسته‌اش پافشاری کند.

از سوی دیگر یک روش عالی برای موفقیت در کار این است که افکارتان را روی کاغذ بیاورید. فقط ۳ درصد از مردم هدف‌های مشخص دارند و آنها را روی کاغذ می‌آورند. این افراد در مقایسه با افرادی که از نظر میزان تحصیلات و توانایی برابر یا بهتر از آنها هستند اما به هر دلیلی هرگز وقت خود را صرف روی کاغذ آوردن هدف‌های خود نکرده‌اند ۵ تا ۱۰ برابر بیشتر کارایی دارند. من برای رسیدن به اهدافم تنبلی را کنار گذاشتم و با اعتماد‌به نفس جلو رفتم و به خواسته‌ام رسیدم و توصیه‌‌ام به همه مردم این است که اعتماد به نفس خود را تقویت کنند، به آرزوها و اهداف خود ایمان داشته باشند و ارزش قائل شوند.

چگونه ثروتمند شوید

ناپلئون هیل در کتاب خود به نام بیندیشید و ثروتمند شوید می‌گوید: هر جا نیروی تصمیم باشد راهی گشوده می‌شود. اگر انسان‌ها پای عقیده خود بایستند و پشتکار داشته باشند خواسته آنها به وسواسی دائمی تبدیل می‌شود و پیروز می‌شود. فرصت در حیاط خلوت شما کمین کرده است اما گاه بد می‌آورید و گاه موقتا شکست می‌خورید به همین دلیل خیلی وقت‌ها نمی‌توانید فرصت خوب را تشخیص دهید. ضمیر ناخودآگاه برای موفقیت و شکست مساوی عمل می‌کند. اگر اندیشه کسب ثروت با هدفی معین و اشتیاق فراوان ترکیب شود راه ثروتمند شدن را به شما نشان می‌دهد.

به اعتقاد هیل یکی از علت‌های شکست این است که در برخورد با مشکلات متوقف می‌شویم و دست‌ از تلاش برمی‌داریم. ثروت با یک حالت ذهنی آغاز می‌شود و موفقیت از آن کسانی است که ذهنیت موفق دارند. آنچه را مغز انسان تصور و باور کند به آن می‌رسد. نمی‌توانید به ثروت زیاد برسید مگر این‌که در سر اشتیاق فراوان داشته باشید.

یک فرمانده موفق قایق‌ها و کشتی‌ها را آتش زد و به سربازان گفت: پشت‌سرتان را نگاه کنید کشتی‌ها سوخته‌‌اند و راه برگشت ندارید. آن‌وقت آنها پیروز شدند.

اصول پایدار

دکتر محمود‌رضا چراغعلی عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی می‌گوید: اندرو کارنگی یک استرالیایی ثروتمند از ناپلئون هیل خواسته بود تا طی ۲۰ سال دست به تحقیقاتی بزند و اصول اولیه و مهم موفقیت را بیابد.

هیل که علاقه‌ بسیاری به انجام چنین تحقیقاتی داشت با درنظر گرفتن یک جامعه آماری ۵۰۰ نفره و مشاغل گوناگون این جامعه آماری، شروع به تحقیق و مصاحبه‌های بسیار کرد. حاصل این تحقیق کتابی بود با نام فلسفه موفقیت که در سال ۱۹۲۸ به چاپ رسید.

در سال ۱۹۸۸ یعنی ۶۰ سال بعد بنیاد ناپلئون هیل اصول مهم موفقیت در زندگی که در آن کتاب مطرح شده بود را دوباره مورد آزمایش قرار داد و به این نتیجه رسید که در این اصول بعد از گذشت ۶ دهه هیچ تغییری صورت نگرفته است.

هیل در سال ۱۹۲۰ طی تحقیقات خود بر موضوع ضمیر ناخودآگاه انسان مطالعات عمیقی انجام داد. او همچنین درباره تلاش معتقد است، بی‌تردید تلاش در رفتار و اعمال انسان برای دستیابی به موفقیت بسیار موثر است، اما اگر شخص تلاشگر فاقد روحیه مثبت باشد آنطور که باید به هدف خود نمی‌رسد. وی همچنین در تحقیقات خود پی برد که چینی‌ها درباره تهدید و فرصت جمله‌ای دارند با این مضمون که چیزی به نام تهدید و شکست وجود ندارد بلکه همه آن‌چه هست فرصت است.

به اعتقاد هیل، هارمونی یعنی این‌که افراد تمام تضادها و تعارض میان خود را برای رسیدن به یک نتیجه یکسان کنار بگذارند.

کشتی بادبانی کسب و کارتان را با انگیزه، در تلاطم امواج به مقصد مطلوب هدایت کنید.

بیوگرافی کنراد هیلتون

بیوگرافی کنراد هیلتون

کنراد هیلتون موسس مجموعه هتل‌های زنجیره‌ای هیلتون است. كنراد دومين فرزند يك خانواده هشت نفري بود و نخستين پسر،پسري كه در ابتدا براي امرار معاش خانواده اش تلاش كرد و در نتيجه امپراطور عظيمي از خود ساخت.او به خريد و فروش املاك مشغول شد و در معدن طلا سرمايه گذاري كرد و در سن ۲۳ سالگي نماينده مجلس شد و در ۲۷ سالگي معاون بانك شد و سپس كار پرداز ارتش هم شد و سپس بانكي خصوصي را با سرمايه خود تاسيس كرد و هتل هايي را پي در پي خريداري و راه اندازي ميكرد و ديگر او امپراطوري شده بود و سپس در سال ۱۹۶۵ تاثير ژرفي بر صنعت هتلداري گذاشت و و داراي ۱۶۰هتل در ۱۹ كشور جهان گرديد و به بياني ديگر كنراد داراي ۴۰ هزار اطاق و ۴۰۰ هزار كارمند و كارگر داشت و كنراد هيلتون قطب هتلداري جهان بود.

«اشخاص موفق از عمل باز نمي‌ايستند. اشتباه مي‌کنند، اما دست نمي‌کشند.» اين جمله معروف و تاثيرگذار موسس مجموعه هتل‌هاي زنجيره‌اي هيلتون است.

هتل‌هاي هيلتون در ۱۹۱۹ با تاسيس هتل موبلي در سيسكوي تگزاس توسط کنراد هيلتون پايه‌گذاري شد که پيشتاز هتل‌هاي زنجيره‌اي در دنيا به شمار مي‌آيد. بزرگترين هتلدار دنيا، در روز کريسمس سال ۱۸۸۷ در نيومکزيکو متولد شد. هيلتون هفت خواهر و برادر داشت و پدرش در سن آنتونيو تاجري سرشناس و مالک يک فروشگاه بزرگ بود.او فردي فعال و پرانرژي و نشاط بود و همزمان يك فروشگاه مواد غذائي دائر كرده بود ورئيس پست خانه شهرشان بود و خريد و فروش دام ميكرد و مالك يك پمپ بنزين و داروخانه و اسطبل اسب بود ؛ مادرش نيز بخاطر گرفتاري پدر به روح فرزندان ايمان و احترام و عشق به حقيقت را دميد و خانواده شادمان و درستكاري بودند و پدر دوباره دست به كاري زد و معدن ذغال سنگ خريد ولي يكدفعه بحران اقتصادي باعث نابساماني شد و قيمتها بشدت تنزل يافت و بسيار متضرر و پريشان حال گرديد و ورشكستگي خود را اعلام نمود و  مجبور شدند دوباره به سن آنتونيو بازگردند و در خانه بزرگی نزديک ايستگاه راه‌آهن زندگي کنند. به تدريج با بزرگ شدن بچه‌ها و ترک کردن خانه توسط آنها، پدر تصميم گرفت اتاق‌ها را به توريست‌ها اجاره دهد وبه خانواده خود گفت كه : هراس به دل راه ندهند كه قبلا نيز اين طعم را چشيده است و با خانواده خود در جهت امرار معاش مشورت نمود.

کنراد به عنوان پسر ارشد خانواده ضمن کمک به پدر مهارت‌هاي اوليه کارآفريني را آموخت و بزرگترين درس زندگي؛ يعني سخت‌کوشي را از پدرش ياد گرفت. او تحصيلات خود را در کالج نظامي‌ نيومکزيکو ادامه داد و در اين زمان به‌دليل ثروت زياد خانواده به کاليفرنيا نقل مکان کردندو  كنراد كه در آغار پيمودن راهي بزرگ بود پيشنهادي داد :

« به نظر من ميبايست پنج اطاق خانه را تبديل به يك هتل كنيم و اين شهر نيازمند اين مكان است و شايد كسي در اوايل به ما مراجعه نكند ولي بزودي اين خبر در همه جا پخش ميشود ومادر و خواهر آشپزي ميكنند و….. » .

خبر گشايش همه جا پخش شد و………..كنراد مابقی راه را با موفقیت ادامه داد …

کنراد و برادرش به ايستگاه قطار مي‌رفتند تا به توريست‌ها خوشامد بگويند و چمدان‌هاي آنها را تا پانسيون خودشان حمل کنند. طولي نکشيد که خانواده دوباره ثروتمند شد و پانسيون‌داري را رها کردند. کنراد در سال ۱۹۱۷ هنگامي ‌که ايالات متحده وارد جنگ جهاني اول شد، به ارتش آمريکا پيوست و به اروپا رفت. در اين زمان بود که پدرش را در سانحه رانندگي از دست داد. وي پس از بازگشت از جنگ به تگزاس رفت و با مالک هتل موبلي آشنا شد که چون از عهده اداره هتلش برنمي‌آمد، آن را به قيمت بسيار پايين مي‌فروخت. کنراد با خريد آن هتل، وارد صنعت هتلداري شد و از آن‌جايي که تجربه خوبي در پانسيون داري داشت، توانست اين پانسيون۵۰ اتاقه ارزان قيمت را به يک هتل آبرومند تبديل کند و با اين عمل سود خوبي به دست آورد.

اولين هتلي که هيلتون نام خود را روي آن نهاد، دالاس هيلتون بود که در سال ۱۹۲۵ ساخته شد. تجارت اين تاجر مصمم تا زمانی خوب پيش رفت که رکود بزرگي در ايالات متحده و برخي کشورهاي جهان در اوايل سال ۱۹۲۸ رخ داد. اين سال‌ها براي هيلتون نيز سال‌هاي بدي بود و ورشکستگي سبب شد بسياري از املاک و دارايي‌هايش را از دست بدهد. اما همچنان به عنوان مدير اين مجموعه‌ها باقي ماند و بعدها دوباره اين املاک را خريداري کرد. در سال ۱۹۳۹، اولين هتلش در خارج از تگزاس را در نيومکزيکو بنا کرد و در سال ۱۹۴۳ با خريد دو هتل با نام‌هاي روزولت و پلازا در نيويورک، شرکت هيلتون را به عنوان اولين مجموعه هتل‌هاي زنجيره‌اي آمريکا معرفي کرد. در ۱۹۴۹، هيلتون بزرگترين و مجلل‌ترين هتل مشهور نيويورک به‌نام والدورف آستوريا را خريداري کرد. سپس شروع به توسعه تجارت خود در خارج از ايالات متحده نمود و اولين هتل هيلتون در اروپا در ۱۹۵۳، در مادريد افتتاح شد. در ۱۹۵۴، گروه هيلتون با خريد هتل‌هاي استتلر (که توسط انستيتوي مديريت آمريکا به‌عنوان ۱۰ شرکت برگزيده کشور از لحاظ بهترين مديريت شناخته شده بود) به مبلغ ۱۱۱ ميليون دلار، بزرگ‌ترين معامله املاک آن زمان را به نام خود ثبت کرد. کنراد در سال ۱۹۵۷ زندگينامه خود با عنوان «مهمان من باش» را منتشر کرد. در آن سال‌ها وی بودجه بورسيه دانشجويان رشته «مديريت رستوران و هتلداري کنراد هيلتون» در دانشگاه هيوستون را تامين می‌کرد. کنراد هيلتون در سال ۱۹۷۹ درگذشت و پسرش بارون اداره شرکت را به دست گرفت. کنراد بخش عمده ثروتش را براي بنياد خيريه خود به نام بنياد کنراد نيکولسون هيلتون به ارث گذاشت. به دنبال افتتاح شعبه‌هاي مادريد، استانبول و پورتوريکو، هتل‌هاي کنراد به عنوان يکي از زيرمجموعه‌هاي هيلتون در سال ۱۹۸۲ با هدف راه‌اندازي شبکه‌اي از هتل‌ها و استراحتگاه‌های لوکس در بزرگ‌ترين پايتخت‌هاي تجاري و گردشگري جهان، تاسيس شد. پانزده سال بعد، شرکت هيلتون بين‌المللي، با توافقنامه‌اي که هيلتون را محدود به استفاده از نام و علامت تجاري هيلتون در ايالات متحده و هيلتون بين‌المللي را قادر به استفاده انحصاري از اين نام در ساير کشورها مي‌کرد، تاسيس شد. اين مجموعه با ارائه سرويس‌هاي کارت اعتباري، کرايه ماشين و ديگر خدمات مسافرتي توسعه پيدا کرد و يک استاندارد جهاني براي خدمات و امکانات هتل تعيين نمود. در ژانويه سال ۱۹۹۷، هيلتون بين‌المللي و هتل‌هاي هيلتون، از طريق چندين اتحاديه بازاريابي و تجاري، شرکت خود را متعهد به پيشبرد مشترک نام تجاري هيلتون در سراسر جهان کرده و در نوامبر سال ۲۰۰۰، اقدام به سرمايه‌گذاري مشترک براي توسعه نام تجاري کنراد در زمينه هتل‌هاي لوکس در سراسر جهان کردند. با ادغام هيلتون بين‌المللي توسط شرکت هتل‌هاي هيلتون در مارس ۲۰۰۶، نام تجاري کنراد در حال حاضر بزرگ‌ترين نام تجاري لوکس در خانواده هيلتون مي‌باشد. کنراد با آينده نگري خاص خود، تفكر بزرگي را پايه‌گذاري كرد كه اکنون گروه هتل‌هاي هيلتون را به يکي از بزرگترين مجموعه‌هاي سرويس‌دهي به مشتريان قرار داده است. ميراث افتخارآميز خانواده هيلتون مرهون اين تفكر کنراد است. هنوز هم ميهمان‌نوازي در تمامي ‌خدمات و سرويس‌هايي كه در هتل‌هاي هيلتون ارائه مي‌شود، به خوبي ملموس است و با ارائه بهترين سرويس‌هاي مشتري‌مداري در صنعت هتلداري، نيازهاي ميهمانان را به‌خوبي برآورده مي‌نمايد. تا سال ۲۰۰۸ تعداد هتل‌هاي هيلتون به ۵۵۳ باب رسيده بود و اکنون با ۱۰۵هزار کارمند در بيش از ۲۶۰۰ شعبه دارد و با درآمدی بالغ بر ۸ ميليارد دلار در سال توسط شرکت هتل‌هاي هيلتون در لس‌آنجلس، کاليفرنيا اداره مي‌شود.

کشتی بادبانی کسب و کارتان را با انگیزه، در تلاطم امواج به مقصد مطلوب هدایت کنید.

بیوگرافی سرهنگ هارلند ساندرز

بیوگرافی سرهنگ هارلند ساندرز

سرهنگ هارلند ساندرز معروف در ۱۸۹۰ در ایالت ایندیانا متولد شد و مشاغل مختلفی را از جمله فروشندگی، کارمندی بیمه، کار در مزرعه و پمپ بنزین انجام داد. در ۴۰ سالگی یعنی ۱۹۳۰ کارش را با یک رستوران کوچک بین راهی در اتاقکی در یک پمپ بنزین شروع کرد و از ابتدا خودش سر آشپز و صاحب امتیاز بود. او به زودی معروف شد و در سال ۱۹۳۶ فرماندار ایالت به او لقب افتخاری کلنل داد (به همین دلیل او را به نام سرهنگ هارلند ساندرز می‌شناسید!)

در ۱۹۳۷ یک متل شیک در کنار مجموعه رستورانش ساخت. در ۱۹۴۰ اولین دستور مرغ کنتاکی را خلق کرد و نه سال بعد در اوج شهرت با همسرش کلودیا (Claudia Price) ازدواج کرد. سرهنگ ساندرز در سال ۱۹۸۰ میلادی در زمانی که حدود ۶۰۰۰ شعبه در سراسر جهان داشت، بر اثر عوارض ناشی از سینه‌پهلو سرطان خون درگذشت و پرچم‌های ایالت کنتاکی ۴ روز تمام به احترام او به حالت نیمه افراشته درآمد.

داستان جالب سرهنگ هارلند ساندرز

سرهنگ هارلند ساندرزیک روز در منزل نشسته بود که در این میان نوه اش آمد و گفت : بابابزرگ این ماه برایم یک دوچرخه میخری ؟
او نوه اش را خیلی دوست می داشت ، گفت : حتماً عزیزم ،
حساب کرد ماهی ۵۰۰ دلار حقوق بازنشستگی میگیرد و حتی در مخارج خانه هم می ماند .
شروع کرد به خواندن کتاب های موفقیت . در یکی از بندهای یک کتاب نوشته بود: قابلیت هایتان را روی کاغذ بنویسید .
او شروع کرد به نوشتن ، تا اینکه ،
دوباره نوه اش آمد و گفت : بابا بزرگ داری چه کار می کنی ؟
پدربزرگ گفت : دارم کارهایی که بلدم را مینویسم .
پسرک گفت : بابا بزرگ بنویس مرغ های خوشمزه هم درست می کنی .
درست بود ؛ پیرمرد پودرهایی را درست می کرد که وقتی به مرغ ها میزد مزه مرغ ها شگفت انگیز می شد .
او راهش را پیدا کرد . پودر مرغ را برای فروش نزد اولین رستوران برد اما صاحب آنجا قبول نکرد ،
دومین رستوران نه ، سومین رستوران نه ، او به ۶۲۳ رستوران مراجعه کرد و ششصدوبیست و چهارمین رستوران ،
حاضر شد از پودر مرغ سرهنگ ساندرس استفاده کند .

سرهنگ هارلند ساندرز

توضیح درباره یک داستان ساختگی اشتباه:

در سایت‌های فارسی به اشتباه داستان تاسیس رستوران‌های KFC به صورت ساختگی منتشر شده‌است که در آن مضمونی مشابه این گفته شده که کلنل ساندرز مرغ‌های سوخاری خوشمزه‌ای درست میکرده اما پول نداشته برای نوه‌اش دوچرخه بخرد و یک روز نوه‌اش می‌گوید پدربزرگ تو مرغ‌های خوشمزه‌ای درست می‌کنی و این توانایی تو است تا از آن استفاده کنی. و بعد ساندرز راهش را پیدا کرد. پودر مرغ را برای فروش نزد اولین رستوران برد اما صاحب آنجا قبول نکرد، دومین رستوران نه، سومین رستوران نه، او به ۶۲۳ رستوران مراجعه کرد و ششصدوبیست و چهارمین رستوران حاضر شد از پودر مرغ استفاده کند. در برخی روایات تا بیش از ۱۰۰۰ رستوران هم عنوان شده است!

تاریخچه KFC

شرکت KFC در سال ۱۹۵۲ توسط سرهنگ هارلند ساندرز تاسیس شد، اگر چه ایده اولیه ایجاد آن به سال ۱۹۳۰ باز می گردد. با وجود آنکه ساندرز در سال ۱۹۸۰ از دنیا رفت، اما هنوز نام او الهام بخش این کمپانی است و تصویر ساندرز در تبلیغات آن شرکت به کار می رود. هر جا عبارت سرهنگ ساندرز یا جناب سرهنگ به کار رود اشاره به شرکت KFC دارد.
شرکت سهامی KFC معروف ترین رستوران زنجیره ای جوجه مرغ در دنیاست. KFC که به نام مرغ سوخاری کنتاکی معروف است، یک رستوران زنجیره ای فست فود و غذاهای آماده و فوری است. گرچه عرضه مرغ سوخاری از اولین تولیدات KFC است، اما مرغ بریان شده(کباب شده)، مرغ برشته شده، غذاهای تهیه شده از گوشت گاو، غذاهای محلی و انواع چاشنی و دسر نیز به فروش می رساند. KFC از سال ۱۹۹۷ تحت مالکیت گروه تجاری(برند) «یام» قرار گرفت. شرکت یام بزرگترین شرکت رستورانداری جهان است که مالک شرکت های کی اف سی، ای اند دبلیو، تاکوبل، لانگ جان سیلور و پیتزا هات است. شرکت یام در مجموع ۳۶ هزار شعبه رستوران در بیش از ۱۰۰ کشور دنیا دارد. این شرکت در سال ۲۰۰۸ میلادی در فهرست ۵۰۰ شرکت با بیشترین دارایی در رتبه ۲۳۹ قرار گرفت. درآمد شرکت یام در این سال بالغ بر ۱۱ میلیارد دلار بود.
همه روزه به طور متوسط بیش از ۱۲ میلیون نفر از ۱۵ هزار شعبه KFC در سراسر جهان( که ۵۲۰۰ شعبه آن در آمریکاست) خرید می کنند. شهرت KFC بیشتر به خاطر مرغ سوخاری(جوجه سوخاری) مخصوص خود است که در تهیه آن از ترکیب ۱۱ نوع مواد گیاهی و ادویه جات استفاده شده و فرمول آن محرمانه و سری است. این معجون بیش از ۵۰ سال پیش برای اولین بار توسط کُلُنِل(سرهنگ) ساندرز مورد استفاده قرار گرفت. مصرف کنندگان KFC در سراسر جهان از خوردن بیش از ۳۰۰ نوع غذای این رستوران زنجیره ای بهره می برند، از مرغ بریان شده در ایالت کنتاکی گرفته تا ساندویچ ماهی سالمون در ژاپن.

امروزه کارخانه پودر مرغ کنتاکی در ۱۲۴ کشور دنیا نمایندگی دارد . اگر در آمریکا کسی بخواهد تصویر سرهنگ هارلند ساندرز و پودر مرغ کنتاکی را بالای درب رستورانش نصب کند ، باید ۵۰ هزار دلار به این شرکت پرداخت کند .

 

کشتی بادبانی کسب و کارتان را با انگیزه، در تلاطم امواج به مقصد مطلوب هدایت کنید.

بیوگرافی کریستی والتون

بیوگرافی کریستی والتون

کریستی والتون (به انگلیسی: Christy Walton) (زادهٔ ۸ فوریهٔ ۱۹۴۹) بازرگان و نیکوکار آمریکایی است، که با ثروت ۳۶٫۷ میلیارد دلار، در جایگاه نخست ثروتمندترین زنان جهان و جایگاه دهم از ثروتمندترین افراد جهان قرار دارد. وی بیوه جان تی. والتون است.

جان والتون یکی از پسران سام والتون موسس فروشگاه زنجیره‌ای وال‌مارت بود، که در سال ۲۰۰۵ بر اثر سقوط هواپیمای شخصی، در گذشت. کریستی والتون، این ثروت هنگفت را، پس از مرگ همسرش به ارث برده است.

کریستی والتون به کارهای خیرخواهانه می‌پردازد و یک خانه ۷ جریبی با نام سندیگو را به موسسات خیریه بخشیده است. وی هم‌اکنون در جکسون، وایومینگ به همراه پسرش لوکاس زندگی می‌کند.

انم کريستي روث والتون که به همراه آليس والتون با ثروت ۶/۱۷ ميليارد دلاري خود در جايگاه نخست ثروتمندترين زنان جهان و جايگاه دوازدهم ثروتمندترين افراد دنيا قرار دارد، همسر جان تي. والتون است. جان والتون يکي از پسران سام والتون موسس فروشگاه زنجيره اي وال مارت است که در سال ۲۰۰۵ در گذشت.

کريستي والتون ۵۴ ساله، اين ثروت هنگفت را پس از مرگ همسرش به ارث برده است. خانم کريستي والتون نيز مانند آليس والتون به کارهاي خيرخواهانه مي پردازد و يک خانه ۷ جريبي با نام سنت ديگو را به موسسات خيريه بخشيده است. وي هم اکنون در جکسون، ويومينگ به همراه پسرش لوکاس زندگي مي کند.
جان توماس والتون، همسر کريستي والتون در ۸ اکتبر سال ۱۹۴۶ در نيوپورت ايالت آرکانزاس متولد شد. او در زمان حيات خود رييس «ترو نورث پارتنرز»، يک بنگاه سرمايه گذاري بود.

بیوگرافی کریستی والتون

جان از دبيرستان بنتون ويل فارغ التحصيل شد. او در آن مدرسه يک ستاره فوتبال بود. وي پس از فارغ التحصيلي، براي ادامه تحصيل به کالج ووستر در شهر ووستر ايالت اوهايو رفت، اما در سال ۱۹۶۸ کالج را براي پيوستن به ارتش آمريکا، رها کرد. جان در طول جنگ ويتنام، به عنوان عضوي از گروه تحقيق و جست وجو در ارتش خدمت مي کرد. وي پس از بازگشت از ويتنام آموزش خلباني ديد و پرواز را ياد گرفت. سپس به عنوان خلبان براي وال مارت مشغول به کار شد، اما پس از مدتي شرکت را رها کرد تا با هواپيماهاي سمپاشي روي مزارع کتان بسياري از ايالت هاي جنوبي کار کند. وي همچنين يکي از شرکا در تاسيس شرکت ساتلاک، يک شرکت وسايل و تجهيزات هوايي بود. اين شرکت در استفاده از تکنولوژي مسيريابي ماهواره اي (GPS) در صنعت سم پاشي کشاورزي پيشتاز بود. جان والتون سپس به سنت ديگو نقل مکان کرد و در آنجا شرکت کورسر مارين که نوع خاصي از قايق هاي بادباني توليد مي کرد، تاسيس کرد. او مدتي در کلرادو نيز زندگي کرد. جان به اسکي، دوچرخه سواري در کوهستان، کوهنوردي، موتور سيکلت سواري و ورزش هاي پر هيجان ديگر بسيار علاقه داشت. جان والتون در سال ۱۹۹۸ به عنوان عضوي از «ميزگرد بشردوستي» والتون و به همراه يکي از دوستانش صندوق کمک هزينه تحصيلي براي کودکان را براي کمک به ادامه تحصيل کودکاني که از خانواده هاي کم درآمد بودند و فرستادن آنها به مدارس خصوصي، تاسيس کرد. وي حتي پس از تاسيس اين صندوق همچنان به حمايت مالي خود از آن ادامه داد.
جان والتون در ۲۷ ژوئن سال ۲۰۰۵ زماني که هواپيماي آزمايشي اش که وي خلبان آن بود، در جکسون در ويومينگ سقوط کرد، جان خود را از دست داد. هواپيماي جان در ساعت ۱۲:۲۰ به وقت محلي و درست کمي بعد از برخاستن از فرودگاه جکسون هول سقوط کرد. بعدها گزارش شد که والتون قبل از پرواز تنظيمات هواپيما را ناقص انجام داده که باعث شده وي نتواند ارتفاع هواپيما را کنترل کرده و سقوط کند.
مجله فوربز درست کمي قبل از مرگ جان والتون، ثروت خالص وي را ۲/۱۸ ميليارد دلار برآورد کرده بود. وي در آن زمان به همراه برادرش جيم در جايگاه چهارم ثروتمندان ايالات متحده و يازدهمين فرد ثروتمند جهان قرار داشت. بازماندگان وي همسرش کريستي و پسرشان لوکاس و همچنين دو برادرش جيم و اس. رابسون و خواهرش آليس والتون هستند.
ميلياردري ديگر از خانواده والتون ها ساموئل رابسون والتون متولد سال ۱۹۴۵ در تولسا در ايالت اوکلاهاماي آمريکا، بزرگترين پسر سام والتون، نيز با ثروت ۶/۱۷ ميليارد دلاري خود به همراه آليس و کريستي والتون در جايگاه دوازدهم ثروتمندترين افراد دنيا قرار دارد. وي در حال حاضر رييس کمپاني وال مارت در سطح جهاني است. راب در کالج ووستر تحصيل کرده و سپس در سال ۱۹۶۶ از دانشگاه آرکانزاس با مدرک ليسانس مديريت اجرايي در کسب و کار فارغ التحصيل شد. راب والتون در سال ۱۹۶۹ از دانشکده حقوق دانشگاه کلمبيا در شهر نيويورک مدرک دکتراي حقوق گرفت و به عنوان عضوي از بنگاه وکالتي که امور حقوقي وال مارت را انجام مي داد، تا زمان مرگ پدرش مشغول به کار شد. او دو روز پس از مرگ پدرش در ۷ آوريل سال ۱۹۹۷ به عنوان رييس هيات مديره وال مارت انتخاب شد. اخيرا با انجام شراکت هاي والتون با گروه هاي بين المللي حفاظت از محيط زيست، وال مارت به شرکتي طرفدار محيط زيست تبديل شد.وال مارت حتي پس از رکود اقتصادي اخير در دنيا نيز به واسطه گستردگي در سطح جهان و قيمت هاي پايين کالاهايش همچنان بزرگترين شرکت فروشگاه هاي زنجيره اي دنيا باقي مانده است. اين شرکت با بيش از ۱/۲ ميليون کارمند و ۷۲۰۰ شعبه در سرتاسر جهان به حدود ۲۰۰ ميليون مشتري خدمات ارائه مي کند. نكته قابل توجه اين است كه ثروت خانواده والتون ها بالغ بر ۵۰ميليارد دلار است كه مجموعا از ثروت بيل گيتس ۲۵درصد بالاتر است.

کشتی بادبانی کسب و کارتان را با انگیزه، در تلاطم امواج به مقصد مطلوب هدایت کنید.